✵Chapter 9✵

571 167 59
                                    

نگاهی به پشتش انداخت و متوجه شد مرد ظاهرا قصد عقب‌نشینی از اونجا رو نداره. فقط اونجا ایستاده بود و به جایی که چانیول وایساده بود، خیره شده بود.
هدف اون مرد مشخص بود، پس باید شلیک میکرد؟

اگه درست شلیک میکرد و اون مرد آسیب جدی می‌دید چی؟ شلیک کردن بی‌دلیل به مردم حتی بین مافیا هم جرم بزرگی بود. شورای عالی ممکن بود تو این‌جور موارد دخالت کنه و رأیش ممکن بود عواقب خوبی برای آینده‌ی باند نداشته باشه.
قتل بدون دلیل میتونست به شهرت تیم ضربه بزنه و اگه شورای عالی از این کار عصبانی میشد خیلی راحت میتونست رئیس مافیا و باندشو نابود کنه و هیچ‌کس هم نمی تونست تصمیمشو زیر سوال ببره.
هکر یه‌کم بیشتر رو تصمیمش زمان گذاشت اما هم‌زمان نگاهشو از اون مرد نگرفت تا وقتی که مرد اسلحشو بالا گرفت و به سمت چانیول نشونه رفت.

بکهیون میخواست داد بزنه و بقیه رو متوجه مرد کنه اما هیچ صدایی از گلوش خارج نمیشد. پسر بیچاره دوباره پنیک کرده بود و به جز خیره شدن به بقیه که مشغول جابه‌جا کردن محموله و حرف زدن با هم بودن، کاری از دستش برنمیومد.

نگهبان‌ها دقیقا کدوم گوری بودن؟ اونا باید از چانیول مراقبت میکردن!
بکهیون اسلحشو درآورد و گلنگدنشو کشید.
باید شلیک میکرد؛ اهمیتی نداشت اگه اون مرد میمرد، وظیفه‌ی اون محافظت از چانیول تحت هر شرایطی بود.
دستش روی ماشه و آماده شلیک بود. انگشتای لرزونش به حدی اسلحه رو سفت گرفته بودن که بند انگشتاش به سفیدی میزد اما درست وقتی میدونست مرد بهش نگاه نمیکنه و فرصت خوبی برای شلیک کردنه، پاش پیچ خورد، زاویه دستش تغییر کرد و تیرش به زمین خورد.

با پیچیدن صدای شلیک تو انبار، سر همه‌ی اعضا به سمت بکهیون برگشت تا بفهمن دلیل اون شلیک چی بوده. جونگده به سرعت به سمت بکهیون خیز برداشت تا مطمئن شه اتفاقی برای اون پسر نیفتاده و درست همون لحظه تیر مرد خطا رفت و به جای چانیول به بازوی جونگده خورد.

مرد شکست خورده بود.
کیونگسو اولین کسی بود که تونست واکنش نشون بده؛ سریع مردو دنبال کرد و قبل از اینکه فاصله‌ی زیادی ازشون بگیره رو زمین خوابوندش و اسلحشو رو سرش نگه داشت.

~"یکی از افراد هونجوئه!"
تک تیرانداز با صدای بلندی اعلام کرد و بقیه‌ی نگهبان‌ها سریع به سمتش رفتن تا کمکش کنن.

~"شماها کجا بودین؟؟؟"
کیونگسو عصبانی به نظر نمی‌رسید، فقط بهشون نگاه میکرد تا بفهمه داستان از چه قراره.
بکهیون نمی‌تونست صدای آدمای دورشو بشنوه. فقط به دستای لرزونش و اسلحه‌ی تو دستش خیره شده بود.

اگه جونگده نبود، الان چانیول مرده بود.
یکی از افراد برای کمک به سمت جونگده رفت و پارچه‌ای رو زخم بازوش گذاشت. بکهیون به خونی که از بازوش می‌چکید نگاه کرد و حس کرد چیزی تو سینش تکون خورد. به‌خاطر حماقت اون، جونگده تیر خورده بود.

Come And Take My HandTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang