بکهیون همینطور که آه خستهای میکشید، وارد اتاق کوچیکش شد و به سمت میز کارش رفت که یه دسته برگه روش پخش بود.پروندهای که داشت روش کار میکرد قرار نبود به جایی برسه، نه وقتی کارمندای NIS اون جوری کار میکردن؛ در واقع اونا جوری با پروندهها برخورد میکردن انگار داشتن صرفا یه سری مجله تو تایم استراحتشون میخوندن. بکهیون یک ماهی بود کارشو شروع کرده بود و هنوز اتفاقی نیفتاده بود.
کاملا معلوم بود هیچ کدوم نمیخوان کارشونو انجام بدن؛ اونقدر ضایع تو کارا سهلانگاری میکردن که هر کسی از بیرون میومد هم میتونست بفهمه این سازمان یه ریگی به کفشش هست، بکهیون تعجب میکرد که خودش قبلا نتونسته بود این رفتارشونو ببینه. به نظرش حتی مافیا بیشتر از این تنبلهای بیخاصیت کار میکردن چون تنها چیزی که همکاراش بهش اهمیت میدادن محدود میشد به ناهاری که میخواستن بخورن، باری که شب میخواستن برن و چکی که میخواستن آخر ماه بگیرن.
به غیر از این، همه چیز خوب به نظر میرسید. رابطهش با چانیول رو پلههای اولش بود؛ بدون هیچ دلیلی به هم پیام میدادن و چانیول حداقل یک بار تو هفته بهش سر میزد تا ببرتش سرقرار.
چانیول واقعا یه دوستپسر ایدهآل بود، شیرین و دوستداشتنی. اون مرد زیاد تو بازی با کلمات خوب نبود و بکهیون اینو فهمیده بود ولی سعی میکرد با رفتارش حسشو نشون بده و این برای بکهیون واقعا خاص بود وقتی ازش همچین پیامایی میگرفت.
"غذا خوردی؟"
"الان تو تختی؟! حتما رو خودت پتو بنداز، این شبا هوا سرده ممکنه سرما بخوری."
"زود بخواب. اگه کم بخوابی فردا سردرد میگیری."
"کی میرسی خونه؟"
"چند وقت پیش راجعبه شکلات خیلی با ذوق حرف میزدی. وقتی برسی خونه یه چند تا بسته از برند موردعلاقهتو پشت در خونهتون میبینی."
چانیول کاری میکرد حس کنه خیلی باارزشه و همین بودنشه که مهمه نه هیچ چیز دیگه. اون بکهیون رو فقط برای بکهیون بودنش دوست داشت و این قلب هکر رو گرم میکرد.
وقتی حرف کار میشد، سعی میکرد از حرف زدن راجعبهش دوری کنه از اون جایی که این وضعیت خیلی خیلی ناامیدکننده بود. دلش برای روزایی که تو عمارت میچرخید و تهش تصمیم میگرفت چیپس به دست پیش کیونگسو بره تا با هم فیلم ببینن تنگ شده بود. دلش برای کل اعضای تیم تنگ شده بود.
ولی بیشتر از همه دلش برای چانیولی تنگ میشد که قبلا هر روز میتونست ببینتش.
-"چه خبر از کارت؟ همکارات باهات خوبن؟"
چانیول به محض اینکه تو ماشین نشست و بوسهای رو گونهش گذاشت، پرسید. هکر از اون جایی که شوکه شده بود، شونهشو بالا انداخت و تصمیم گرفت بحثو عوض کنه.
![](https://img.wattpad.com/cover/303516884-288-k301651.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
Come And Take My Hand
Fiksi Penggemar✵نام فیک: بیا و دستمو بگیر ✵کاپل: چانبک ✵ژانر: مافیایی، اکشن، انگست ✵نویسندگان: baeconandeggs, byunandyeol ✵مترجم: B_a_H_a_R_61@ ✵چنل: AmorFiction@ کی فکر میکرد بکهیونی که تو یه خانواده پلیسی به دنیا اومده یه روزی آرامش رو بین بازوهای بزرگترین رئی...