Five

602 166 54
                                    

«یونگی»

با دست هایی که می لرزید لیوان آب رو روی میز گذاشتم و به صفحه ی پر نور و بزرگ لپ تاپ خیره شدم .

صفحه ای که کلمه ی رسوایی خیلی بزرگ و هشدار دهنده داخلش به چشم می خورد .

رسوایی ای که کنار اسم جونگوک اومده بود !

جرئت بالا و پایین کردن صفحه رو نداشتم . می ترسیدم با چیزی که توی ذهنم بالا و پایین می شد رو به رو بشم و از هم بپاشم .

جونگوک تو چکار کردی ؟

تو می خوای با من چکار کنی !

با وحشتی که لحظه به لحظه بیشتر می شد پایین تر رفتم و شروع به خوندن متن بلند بالایی که راجب جونگوک نوشته بودند کردم .

که ای کاش نمی خوندم .

این چه جهنمی بود !

جونگوک چطور انقدر تغییر کرده بود! چرا انقدر تغییر کرده بود ؟ این چه کوفتی بود که به جونگوک من نسبت داده بودن !

معتاد متجاوز !

بی رمق به دنبال موبایلم گشتم و بعد از ماه ها شماره هوسوک رو گرفتم . قلبم به سرعت و محکم می کوبید ، معده ام از استرس و وحشت بهم می پیچید .

جونگوکی من این کار ها رو نکرده بود ، اون هیچوقت چنین کار های وحشتناکی انجام نمی داد !

+هیونگ . صدای گرفته هوسوک نشون دهنده این بود متوجه شده بود که همه چیز رو فهمیدم .

_بهم بگو که همه ی اینا دروغه هوسوک . به سختی حرف زدم . غده ی بزرگی که راه گلوم رو بسته بود همه چیز رو برام سخت تر از چیزی که بود می کرد .

هوسوک آهی کشید : همه ی اینا دروغه هیونگ ، باور نکن .

_جونگوک من مواد مصرف نمی کنه . با بغض زمزمه کردم .

+ نه هیونگ اون این کارو نمی کنه .

_ اون با دخترای غریبه نمی خوابه . اشکم شروع به سوزوندن پلک هام کرد .

+اون با هیچکس بجز تو انجامش نمی ده هیونگ .... انجامش نمی ده . صدای گرفته ی هوسوک یکدفعه خسته تر از همیشه به نظر

می رسید .

بی صدا در حالی که به صدای نفس های عمیق هوسوک گوش می دادم با چشم هایی که بخاطر اشک تار می دید به متن جلوی روم نگاه کردم :

« رسوایی آیدل مشهور .

طبق گزارشی که از پلیس به دست ما رسیده صبح روز جمعه خانمی جوان با وضعیت آشفته و آثار ضرب و شتم به اداره پلیس مراجعه کرده و ادعا کرده آیدل «جی» او را به رابطه جنسی مجبور کرده ، همچنین گفته شده آیدل مورد نظر تحت تاثی مواد مخدر بوده و هشیاری کاملی نداشته است .

کمپانی تا به الان بیانیه در مورد غلط یا درست بودن این اخبار منتشر نکرده و موجب پخش شایعات بیشتر و اعتراض شدید فن ها شده است. »

کاش همه ی این ها یک خواب باشه .

کاش یکدفعه از خواب می پریدم و می دیدم هنو هم توی خونه گرم و شکلاتی جونگوکم ، کاش می تونستم به عقب برگردم و هیچ وقت از اون خونه برای ملاقات با اون مرد خارج نشم.

کاش می تونستم به عقب تر برگردم و هیچ وقت به اون مسافرت مزخرف نرم .

یا ای کاش می تونستم به قبل از اون آشنایی دردسر ساز برگردم و هیچ وقت از اون خیابون نگذرم و سوار اون اتوبوس نشم .

کاش می تونستم همه چیز رو پاک کنم .

حتی تو جونگوک .

______________________________________________

سلام قشنگا 😍

اول از همه بگم که می خواستم زودتر بیام ولی به دلایلی که قبلا گفتم نتونستم هیچ پارتی رو تایپ کنم . دوم این که می دونم این پارت خیلی خیلی کوتاهه ، می خواستم بلند ترش کنم اما خوب نمی شد و تقریبا نصفه تموم می شد برای همین همین قدر نوشتم و تا آخر هفته یک پارت دیگه هم براتون اپلود می کنم تا جبران بشه .

و خب اینم چیزی که دنبالش بودید راضی شدید پرتش کردم تو بغلتون؟

ولی بچه ها همه چیز به این سادگی ها نیست پس گول ظاهرشو نخورید باشه .

اینم از آخرین پارتی که تو سال 1400 آپلود میشه 😄

عیدتون پیشاپیش مبارک ، سال خوبی رو برای تک تکتون آرزو می کنم .

نویسنده خیلی دوستون داره .

وایی یچیز یادم رفت بگم : بچه ها اگه اون تیکه گزارشه و اخباره خیلی یجوری بود به بزرگی خودتون ببخضید اولین بارمه همچین چیزی می نویسم ، اول شخص نوشتنم سخت تر از سوم شخصه 😭

[ A Flower In My Heart ]Where stories live. Discover now