«یونگی»
با دست هایی که می لرزید لیوان آب رو روی میز گذاشتم و به صفحه ی پر نور و بزرگ لپ تاپ خیره شدم .
صفحه ای که کلمه ی رسوایی خیلی بزرگ و هشدار دهنده داخلش به چشم می خورد .
رسوایی ای که کنار اسم جونگوک اومده بود !
جرئت بالا و پایین کردن صفحه رو نداشتم . می ترسیدم با چیزی که توی ذهنم بالا و پایین می شد رو به رو بشم و از هم بپاشم .
جونگوک تو چکار کردی ؟
تو می خوای با من چکار کنی !
با وحشتی که لحظه به لحظه بیشتر می شد پایین تر رفتم و شروع به خوندن متن بلند بالایی که راجب جونگوک نوشته بودند کردم .
که ای کاش نمی خوندم .
این چه جهنمی بود !
جونگوک چطور انقدر تغییر کرده بود! چرا انقدر تغییر کرده بود ؟ این چه کوفتی بود که به جونگوک من نسبت داده بودن !
معتاد متجاوز !
بی رمق به دنبال موبایلم گشتم و بعد از ماه ها شماره هوسوک رو گرفتم . قلبم به سرعت و محکم می کوبید ، معده ام از استرس و وحشت بهم می پیچید .
جونگوکی من این کار ها رو نکرده بود ، اون هیچوقت چنین کار های وحشتناکی انجام نمی داد !
+هیونگ . صدای گرفته هوسوک نشون دهنده این بود متوجه شده بود که همه چیز رو فهمیدم .
_بهم بگو که همه ی اینا دروغه هوسوک . به سختی حرف زدم . غده ی بزرگی که راه گلوم رو بسته بود همه چیز رو برام سخت تر از چیزی که بود می کرد .
هوسوک آهی کشید : همه ی اینا دروغه هیونگ ، باور نکن .
_جونگوک من مواد مصرف نمی کنه . با بغض زمزمه کردم .
+ نه هیونگ اون این کارو نمی کنه .
_ اون با دخترای غریبه نمی خوابه . اشکم شروع به سوزوندن پلک هام کرد .
+اون با هیچکس بجز تو انجامش نمی ده هیونگ .... انجامش نمی ده . صدای گرفته ی هوسوک یکدفعه خسته تر از همیشه به نظر
می رسید .
بی صدا در حالی که به صدای نفس های عمیق هوسوک گوش می دادم با چشم هایی که بخاطر اشک تار می دید به متن جلوی روم نگاه کردم :
« رسوایی آیدل مشهور .
طبق گزارشی که از پلیس به دست ما رسیده صبح روز جمعه خانمی جوان با وضعیت آشفته و آثار ضرب و شتم به اداره پلیس مراجعه کرده و ادعا کرده آیدل «جی» او را به رابطه جنسی مجبور کرده ، همچنین گفته شده آیدل مورد نظر تحت تاثی مواد مخدر بوده و هشیاری کاملی نداشته است .
کمپانی تا به الان بیانیه در مورد غلط یا درست بودن این اخبار منتشر نکرده و موجب پخش شایعات بیشتر و اعتراض شدید فن ها شده است. »
کاش همه ی این ها یک خواب باشه .
کاش یکدفعه از خواب می پریدم و می دیدم هنو هم توی خونه گرم و شکلاتی جونگوکم ، کاش می تونستم به عقب برگردم و هیچ وقت از اون خونه برای ملاقات با اون مرد خارج نشم.
کاش می تونستم به عقب تر برگردم و هیچ وقت به اون مسافرت مزخرف نرم .
یا ای کاش می تونستم به قبل از اون آشنایی دردسر ساز برگردم و هیچ وقت از اون خیابون نگذرم و سوار اون اتوبوس نشم .
کاش می تونستم همه چیز رو پاک کنم .
حتی تو جونگوک .
______________________________________________
سلام قشنگا 😍
اول از همه بگم که می خواستم زودتر بیام ولی به دلایلی که قبلا گفتم نتونستم هیچ پارتی رو تایپ کنم . دوم این که می دونم این پارت خیلی خیلی کوتاهه ، می خواستم بلند ترش کنم اما خوب نمی شد و تقریبا نصفه تموم می شد برای همین همین قدر نوشتم و تا آخر هفته یک پارت دیگه هم براتون اپلود می کنم تا جبران بشه .
و خب اینم چیزی که دنبالش بودید راضی شدید پرتش کردم تو بغلتون؟
ولی بچه ها همه چیز به این سادگی ها نیست پس گول ظاهرشو نخورید باشه .
اینم از آخرین پارتی که تو سال 1400 آپلود میشه 😄
عیدتون پیشاپیش مبارک ، سال خوبی رو برای تک تکتون آرزو می کنم .
نویسنده خیلی دوستون داره .
وایی یچیز یادم رفت بگم : بچه ها اگه اون تیکه گزارشه و اخباره خیلی یجوری بود به بزرگی خودتون ببخضید اولین بارمه همچین چیزی می نویسم ، اول شخص نوشتنم سخت تر از سوم شخصه 😭
YOU ARE READING
[ A Flower In My Heart ]
Fanfiction( فصل دوم فیکشن look like a rose) وقتی که برف می باره ، وقتی که درخت ها شکوفه می دن ، وقتی برگ ها روی زمین می افتند ، وقتی بارون می باره من به تو فکر می کنم . وقتی که کنارم نیستی گذر زمان هیچ معنایی نداره ، وقتی که نیستی بهار و زمستونی برای من و...