یونگی و تهیونگ، برای پیدا کردن هوسوک قدم به روستایی زیبا؛ اما مردمی با اعتقادات عجیب میگذارند.
روستایی که مردمش از شیطان متنفرند؛ اما اورا نادانسته پرستش میکنند.
-دنبالم نیا، دست از پا خطا نکن ساموئل.
-بهت گفته بودم که تهیونگ؛ برای دوباره بوسیدنت...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
(تولد ازازِل)
روستایی خوش آب و هوا ؛اما مردمی با اعتقادی عجیب! مردمی که اعتقاد داشتند با نوشتن گناهانشون روی پارچه و بستن اون پارچه به پشمهای بدن یک بز و البته زنده زنده سوزاندن اون بز میتونن نامه اعمال پر از گناهشون رو پاک کنن. هرسال این جشنواره در روستا برگزار میشد؛ اما امسال با همه سال ها متفاوت بود!
مردم مثل همیشه بعد از نوشتن گناهانشون و گره دادن گناهان به پشمهای بلند بز سیاه در انتظار دور تا دور آتشی که برای مراسم برپا کرده بودند ایستاده بودند.
زمانش رسیده بود تا بز رو بیارن و در شعله های آتش رها کنند. انگار که حالا همه مردم در انتظار دیدن نالههای حیوان بی پناه بودند؛ اما یکی از اهالی خبر از ناپدید شدن بُز پر از گناه رو داد.
شب بود! مردم روستا همگی با مشعل و فانوس های نفتی قدم به جنگلهای تاریک اطراف روستا گذاشتند تا بز سیاه رو پیدا کنند. نباید انقدرها هم دور شده باشه؛ اما خبری از اون بز نبود. روزها از اون جشنواره لغو شده گذشت که تعدادی از دخترهای نوجوان روستا بیدلیل ناپدید شدند. تعدادی از اون دخترها قبل از ناپدید شدن درباره صدای ویولنی که از وسط جنگل به گوش میرسه صحبت کرده بودند. انگار که اون روستا نفرین شده بود. دخترها به دنبال صدای ویولن داخل جنگل میرفتند و به گفته تعدادی از شاهدان داخل جنگل اون بز ناپدید شده رو با بدنی شبیه به یک انسان دیده اند که دختر های زیبای روستا را اول با صدای ویولن دلباخته خود میکند؛ اما چی میشه اگر دو غریبه کنجکاو ناگهان قدم به این روستای نفرین شده بذارن؟ اون دو غریبه واقعا کی هستن؟
سخن نویسنده🖤
دنیای این داستان، دنیایی نامقدسه پر از خون و خونریزی، شهوت و گناه و کفر!
توهین به مقدسات و علائم شیطانپرستی تا حدودی توی این فیک دیده میشه؛ پس اگر روحتون نسبت به این مسائل حساس و متعصبه بهتون پیشنهاد میکنم که به بوکهای نویسنده دیگهای رجوع کنید.
ازازل؟ یک اسطوره! موجودی شیطانی که از افسانهها قدم به دنیای این داستان گذاشته و قراره مدتی باهاتون به این روستای خیالی هگنر هم سفر باشه!
من در طول این دو فصل با شما مافیا بازی میکنم.
تاحالا مافیا بازی کردی؟
شاید جلوی چشمهات خون شهروندان زیادی ریخته بشه. اینو یادت نره که تو با یک مافیای خطرناک روبرو نیستی. یک شیطان به اسم ازازل اینجاست که باید پیداش کنی🧡
چند پارت اول فقط با شخصیتها و اخلاقهاشون آشنا میشی؛ شاید گاهی ازازل از بین این آشناییها سرکی بکشه و بهتون نگاهی کنه. اون بستگی به نگاه تیز شما داره که بتونید در یک نگاه اون رو تشخیص بدید. به ذهنتون فرصت بدید تا اول بتونه وایب اون روستای نفرین شده رو درک کنه. موزیکهای پیشنهادی که توی کانال تلگرامم گذاشتم رو هم جدی بگیرید.
❌❌❌❌❌❌❌بخونید
_علائم و اسم روستا و اسم فیک مختص این فیکشنه.
+هرگونه استفاده از ایده فیک بدون گفتن منبع فیکشن بهم اطلاع بدید برخورد میشه.
با ازازل همراه باشید🧡
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.