گوشی تو دستش داشت راه اندازی میشد
نگاهش به کیوکا افتاد ک با گریه از اتاق اومد بیرون
نگران بلند شد
و سمت کیوکا رفت
_چیشده کوچولو
کیوکا ک با زخم های صورت جونگین روبه رو شده بود گریه اش بند اومده بود با سوال جونگین دوباره بغض کرد و اتاق رو نشون دادجونگین تا بلند شد تا بره ببینه چی شده لی رای با کوله ای بیرون اومد
جونگین آبرویی بالا انداخت_جایی میری؟!
لی رای معذب سر تکون داد
"آره راستش... الان دیگ میتونی مسابقه بدی و خرج خودتو دربیاری"
"منم دوستم رو پیدا کردم میرم پیشش"
سریع دستشو آورد بالا تا از سوتفاهم جلوگیری کنه
"اما به محض اینکه اوضاعم خوب بشه بخونم خونه بگیرم بهت زنگ میزنم"با چشم به گوشی اشاره کرد
"گوشیتو گم نکنی... شماره ام توش سیوه اگ تونستی حفظش کن ک بتونم پیدات کنم "نفس سنگین شده اش رو بیرون داد و رفت سمتش و جونگین شوکه شده رو بغل کرد
_ میخوای بری؟
لی رای جواب نداد
_اشکال نداره
_انقدر معذب نباش
_بابت تمام کمک هات ممنون،نمیدونم چطوری تشکر کنم امیدوارم بتونم جبران کنملی رای دستی بشت جونگین کشید
خم شد کیوکایی ک با بغض نگاهشون میکرد رو بغل کرد"کیوکا گریه نکن باشه بابات وقتی اشکاتو میبینه دلش میشکنه تو ک نمیخوای بابایی دلش بشکنه"
کیوکا چشمش رو مالیدو سر تکون داد
"خوبه دیگ گریه نکن بعدا بهتون سر میزنم باشه؟"به مردی ک این چند وقت چیزی جز مهربونی ازش ندیده بود نگاه کرد و بعد از تشکر از ساسکه کوله اش رو دستش گرفت و بار دیگه به جونگین نگاهی انداخت و سر تکون داد
لی رای اون روز خونه رو ترک کرد و جونگین دوباره احساس کرد خانواده اش رو از دست داده
بغضی هرچند کوچیک گلوش رو گرفته بود
اما اون بغض رو مخفی کرد مثل اشک هایی ک برای مرگ پدرمادرش نریختجونگین باز هم توی مسابقه ها شرکت کرد هم برد داشت هم باخت
خوبیه مسابقه ها این بود که برای شرکت کردن توی این مسابقه ها نیازی نبود پولی بدی اما وقتی میباختی یه درصدی باید پول میدادیجونگین بعد از چند ماه از کی کا و پدرش جدا شد
و تونست خونه بگیرهچون مسابقات زیادی رو برنده شده بود
بیشتر وقتش رو توی باشگاه میگذرند یا مسابقه میداد یا مسابقه ها رو تماشا میکردامروز مسابقه داشت از همین الان هم مشخص بود بازنده ی این مسابقه است چون حریف درشت هیکلی داشت
جونگین فقط صدای زنگ و شنید و بعد مشتی کتوی صورتش فرود اومد
و بعدش انگاری بدنش قفل کرده بود و نمیتونست هیچ حرکتی بزنه فقط گاردشو بالا گرفت و دفاع کردجونگین بدن کوفته شده اش رو از رینگ خارج کرد انقدری تو رینگ افتاده بود که نصف سالن خالی شده بود
نیم خیز شد و خون روی چشمشو با انگشت پاک کرد سرفه ای کرد و نایت گاردشو پرت کرد بیرون
صدای صاحب باشگاه بلند شد
"تن لشتو از رینگ من ببر بیرون بازنده"
جونگین تکونی به بدنش داد و از باشگاه بیرون زدیکم ک جلو تر رفت هجوم خون رو توی دهنش حس کرد خم شد سعی کرد خونی ک لخته شده بود رو بیرون بریزه
وقتی سرشو آورد بالا چشمش به جسم مشکی خورد ک گوله شده بوده وانگاری نفس میکشید
زانوی ضرب دیده اش رو روی زمین کشید و سمت جسم مشکی رنگ رفت
وقتی نزدیکش شد توله سگ گریدین رو دید اونم مثل جونگین زخمی شده بودروی گوش کوچولوش رد گاز بود و خون اروم دستشو کشید روی بدنش وقتی واکنشی ازش ندید
دستاشو برد زیر بدن کوچولوی سگ و بلندش کردلبخندی زد
خب حداقل الان دیگ تنها نبودخونه اش یه جورایی نزدیک به باشگاه بود
راه خونه اش رو در پیش گرفتتوله سگ رو روی تنها مبل توی سالن گذاشت
رفت و جعبه کمک های اولیه ای که ساسکه و کیوکا بهش هدیه داده بودن رو آوردسعی کرد تمام زخم های توله رو ضد عفونی و پانسمان کنه
بعد رفت سراغ زخمای خودش و اونا رو هم ضد عفونی کرد
این اولین مسابقه ای بود ک با این شدت آسیب میدیدبه یخچال کوچیکی ک قبلا توی اتاق کیوکا بودو الان توی آشپزخونه اش قرار داشت سر زد وقتی دید چیزی نیست ک حاضر باشه و بتونه بخوره برگشت و پتویی پهن کرد و بدنش رو روی بتو انداخت و به خواب رفت
با حس خیسی روی ابروش چشماشو باز کرد و دیدن کله ی مشکی جلوی صورتش باعث شد داد بزنه و خودش رو عقب بکشه
با اینکارش توله گریدینی ک داشت زخم مرد مهربون رو میلیسید تا زود تر خوب بشه ترسید و دویید و خودش رو پشت مبل قائم کرد
😁ببخشید عید بود و فکر نمیکردم انقدر مهمون بیاد خونمون🤦🏻♀️بازم بد قول شدم
جونگینی از تنهایی در اومد یههههتوله های نژاد گریت دین
و این شما و اینم توله ی جونگین 🤭😍
ESTÁS LEYENDO
Death knell
Fanfic"ناقوس مرگ" پدر جونگین بدهی هایی به ادم های کله گنده داشت ک باعث مرگ خودش و همسرش شده بود و پسر هفده سالشون از طریق قاچاق فرار کرده بود به ژاپن جونگین توی ژاپن زندگی ای شروع کرد اما اصلا راحت نبود زندگی ای که هر لحظه ممکن بود با یک تیر به پایان ب...