جونگ وارد باشگاه شد همون لحظه اول نگاه خیلی ها روش زوم شده بود
تمام افراد اونجا به این فکر میکردن که یه همچین آدمی اینجا چی میخواد که یهو دری از پشت باشگاه باز شد مردی که اون روز بهش کارتش رو داده بود وارد شد
پشتش دونفر دیگه بودن نمیشد گفت بادیگارد چون جثه ریزی داشتن
مرد دستاشو از هم باز کرد و با لبخندی بزرگ گفت
(واووو جونگینا خوشحالم بالاخره اینجا میبینم... بیا تو... بیا پسرجونگین نگاه های سنگینی روی خودش حس میکرد اما اروم پاش رو حرکت داد و یک قدم اومد جلو تر
مرد به جونگین رسید و دستشو دور شونه جونگ انداخت
(خوش اومدیکسایی ک توی باشگاه بودن گیج بهش نگاه میکردن
تا زمانی که جونگ به همراه مرد از در پشتی خارج شدن نگاه ها ادامه داشتدارد یه اتاق شد یه جورایی مشخص بود اتاق رئیس عه
_امم میتونم بپرسم چرا خواستید بیام اینجا؟ .... شما کی هستید؟
مرد روی میز نشست و سیگارش رو از جیب بغل کتش در آورد به محض اینکه سیگار رو بین لبهاش گذاشت یکی از افرادی که کنارش بودن فندکی جلوی سیگار گرفت و فیتله رو آتیش زد و بعد خیلی محترمانه از مرد فاصله گرفت
مرد دود رو بین لب هاش فوت کرد
( خب.. من جی ها این هستم رئیس این باشگاه و فک کنم پشت تلفن گفتم که من فقط یه مربی هم که با بچه ها تمرین میکنم تا بهترین مبارز بشندوباره سیگارش رو روی لبش گذاشت و پوک عمیقی زد
حین خارج کردن دود از بین لباش از جونگ خواست تا بشینهوقتی جونگین نشست روی یکی از مبلا جی ها این رفت روی میز روبه روی مبلا نشست فاصله اش با جونگین کم بود
دود سیگارش رو توی صورت جونگ فوت کرد
(خب جونگین داستانت رو تعریف کنجونگ کلافه دود رو با دستش کنار زد
_چرا باید بگم؟ اول شما به سوالات من جواب میدیدحق به جانب نگاهی به جی ها این انداخت و وقتی سوکتش رو دید ادامه داد
_چرا یه اسم کره ای داری؟ بهت نمیخوره کره ای باشی! منو از کجا میشناسی؟ از کجا میدونی من فراریم!؟مرد پوزخندی زد
(این اسمیه که مادرم انتخاب کرده
شونه ای بالا انداخت
( حتی نمیدونم چرا و من تمام افراد این شهر رو میشناسم اطلاعاتشون رو دارماز روی میز بلند شد و توی اتاق قدم میزد
( نکنه فک کردی این شهر بی صاحابه؟ همینجوری با یه قایق خودتو برسونی به اسکله و یه داستانی سرهم کنی تمومه؟نگاهش با چشمای جونگین قفل شد
ترسناک بود
( داستانت رو میدونم اما میخوام خودت تعریف کنی کیم جونگ این
![](https://img.wattpad.com/cover/285201298-288-k756412.jpg)
YOU ARE READING
Death knell
Fanfiction"ناقوس مرگ" پدر جونگین بدهی هایی به ادم های کله گنده داشت ک باعث مرگ خودش و همسرش شده بود و پسر هفده سالشون از طریق قاچاق فرار کرده بود به ژاپن جونگین توی ژاپن زندگی ای شروع کرد اما اصلا راحت نبود زندگی ای که هر لحظه ممکن بود با یک تیر به پایان ب...