جونگین تمام مدتی ک از ساسکه و دخترش جدا شده بود پول هایی ک برنده میشد رو یا میزاشت تو حساب بانکی بمونه یا برای مشکی خرجش میکرد
جونگ هر کاری کرد نتونست شماره ای از منیجر بازیگر اوه پیدا کنه
کلافه توی خونه نشسته بود به اوه سهونی ک مشکی رو نوازش میکرد نگاه میکرد
تمام دیروز اسرار داشت اسم سگش رو بزاره تیپی
ولی جونگ از این اسم خوشش نمیومد در اخر داستان اینطور شد که سهون تیپی صداش کنه جونگین مشکی
جونگ یه لحظه داشت به شماره ای که گرفته بود نگاه میکرد باید به اون مرد زنگ میزد یا نه چ جور مربی بود بود چرا اسرار داشت جونگ رو تعلیم بده کار درستیه که بهش زنگ بزنه؟
یهو یه چیزی یادش اومد
اوه سهون گوشی داره
و قطعا شماره منیجرش اونجا هست از روی زمین بلند شد و رفت سمت سهون+گوشیتو بده
_چی؟
+ آقای جین گوشی همراهتون رو لازم دارم میشه بدید
_ن اخه خاموشه چون اون روانیایی ک دنبالم بودن شمارمو داشتن هی زنگ میزدن+ من لازمش دارم یه لحظه بهم بده قول میدم اتفاقی نیوفته باشه؟!
سهون مردد گوشیشو از جیبش در آورد و تو دست جونگین گذاشت
جونگ گوشی رو روشن کرد و رفت توی مخاطبین
روی شماره هیونگ کیلیک کرد و منتظر اتصال تماس شد
از سهون فاصله گرفت تا صداشو نشنوه قطعا اگر بفهمه قاطی میکنهتماس وصل شد
+سلام
(سلام سهون کجایی دیونه شدی چرا گوشیت خاموشه
+ام خواستم بگم اوه سهون اینجاست ولی
(ولی چی چیزیش شده؟
+ نه خب انگاری تو نقش گیر کرده
(چیی دوبارههه
جونگ گوشی رو از گوشش فاصله داد
+ینی قبلا هم اینجوری شده؟
(اره ببین الان کجایید
+خونه ای ک توش فیلم برداری میکردید
(ببین من فردا بیرون از خونه میبینمت باشه؟
(فقط الان نقشتو ادامه بده باشه؟ یه آدرس بفرس برام
+باشه آدرس رو میفرستم براتونجونگ شماره رو وارد گوشی خودش کرد
رفت بیرون و یه پتو و بالشت برای شب سهون شی گرفت
یه سری وسایل برای مشکی گرفت و راهی خونه شد
توراه داشت فکر میکرد که زنگ بزنه به اون مرد مشکوک یا نه اخر سر تصمیم گرفت فردا وقتی مدیر برنامه اوه سهون رو دید بعدش بهش زنگ میزنه، مرگ به بار شیون یه بار
وارد خونه که شد صدای اوه سهون در اومد
_چرا یه تلوزیون نداری ما فیلم ببینیم
_خونه رو خیلی خلوت کردی
_راستی مجسمه دکوری من کجاستجونگ مات به سهون شی نگاه کرد
پتو و بالشت رو سمتش گرفت
+ بیا این مال تو، اینم گوشیتون
گوشی و وسایل رو توی دستای اوه سهون گذاشت
_آخيش امشب راحت میخوابم
![](https://img.wattpad.com/cover/285201298-288-k756412.jpg)
YOU ARE READING
Death knell
Fanfiction"ناقوس مرگ" پدر جونگین بدهی هایی به ادم های کله گنده داشت ک باعث مرگ خودش و همسرش شده بود و پسر هفده سالشون از طریق قاچاق فرار کرده بود به ژاپن جونگین توی ژاپن زندگی ای شروع کرد اما اصلا راحت نبود زندگی ای که هر لحظه ممکن بود با یک تیر به پایان ب...