جونگ ترسیده مشکی رو به بدن خودش فشار میداد
میخواست گرمای بدن خودش رو با مشکی تقسیم کنهسهون فقط تونست کیف و کلید و گوشی جونگین رو برداره
وقتی رسیدن به دامپزشکی مشکی رو بردن توی اتاقک دیگه و جونگین بی قرار طول و عرض دامپزشکی رو طی میکرد
سهون نگاهی به مردمک های لرزون جونگین انداخت
برای دل داری از روی صندلی انتظار بلند شد و دستای جونگین رو توی دستش گرفت+هی چیزی نیست ببین... بردن معاينه اش کنن باشه!
_چرا اینجوری شد دیشب که حالش خوب بود
سهون نگاه چپی به جونگین انداخت
+ تو که همش درحال اخم کردن و رو برگردوندن بودی از کجا میدونی حالش خوب بود؟جونگ نگران به سهون زل زد
_ ینی من نبودم هم حالش بد بود؟ چرا نگفتی لعنتی
+ جونگین میشه اروم بگیری نه دیشب چیزیش نبود احتمالا صبح حالش بد شدههمینجوری داشتن بحث میکردن چون جونگین داشت فک میکرد ک ممکنه اوه سهون مشکی رو اذیت کرده باشه که دامپزشک اومد بیرون از اون اتاقک
( گفتین اسم سگتون چی بود؟
همینجوری ک فرم پر میکرد پرسید چون داشت براش پرونده درست میکردجونگ هول زده گفت مشکی
(سگتون شوک روانی بهش دست داده وانگار تحمل تنبیه ای که کردید رو نداشتهجونگ با تعجب گفت که تنبیه ای درکار نبوده که دکتر ادامه داد
(پس ممکنه به خاطر حالت های صاحبش اینجوری شده باشه این اتفاق زیاد میوفته و وقتی صاحبان سگ ها نمیدونن که حس و حالی ک در طی روز دارن تاثیر مستقیمی روی سگ ها میزارهسهون دستش رو پشت کمر جونگین گذاشت فقط برای تسلی دادنش
+حالا چی میشه باید اینجا بمونه؟ الان چطوره؟(خب نه راستش نیازی نیست ک اینجا بمونه دوتا آمپول تقویتی بهش زدیم و تا نیم ساعت دیگه میتونید ببریدش خونه
(ولی لطفا مراقب باشید کمتر جلوش دعوا کنید احساساتون رو کنترل شده بروز بدید
جونگین نفس راحتی کشید و سعی کرد یه طوری خیال دامپزشک رو راحت کنه
( این فرم رو پر کنید تا برای مشکی پرونده تشکیل بدیم و از این به بعد سعی کنید مشکی رو برای چکاب های ماهانه اش همینجا بیارید چون تشکیل پرونده دادن توی همه ی دامپزشکی ها باعث میشه اطلاعات مشکی نصفه بمونه)جونگین خودکار رو دست گرفت و فرم رو پر کرد
و بعد منتظر موندن تا نیم ساعت بگذره
_ممنون اوه سهون اگر اون لحظه کمک نمیکردی خودم رو گم میکردمسهون گیج به جونگین نگاه کرد
+ من نمیفهمم چرا هنوز منو سهون صدا میکنی دیگه داره خسته کننده میشه به هر حال قابلی نداشت
YOU ARE READING
Death knell
Fanfiction"ناقوس مرگ" پدر جونگین بدهی هایی به ادم های کله گنده داشت ک باعث مرگ خودش و همسرش شده بود و پسر هفده سالشون از طریق قاچاق فرار کرده بود به ژاپن جونگین توی ژاپن زندگی ای شروع کرد اما اصلا راحت نبود زندگی ای که هر لحظه ممکن بود با یک تیر به پایان ب...