Death Knell"4"

107 34 15
                                    

دو روز داشتن پارو میزدن
لی رای با روشی ک تو مدرسه یاد گرفته بود
تاحدودی مشخص کرده بود که کدوم سمتی باید برن اما هیچ کدومش قطعی نبود  هنوز هم نوبتی پارو میزدن الان نوبت لی رای بود

جونگ نگاهی به لی رای تازه از خداب بیدار شده انداخت
"چیه جونگ بپرس"
_از کجا میدونی میخوام چیزی بپرسم
"من دانشجوی روانشناسی بودم دوسال به تموم کردن دکترام بود"
_اها
جونگ دوباره ساکت شد
_بیا جامونو عوض کنیم
"باشه"
"چی میخواستی بپرسی جونگین"
_امم چرا میخوای بری ژاپن
"یه دوست اونجا دارم"
_خب زبونشون چی؟
" من با برنامه فرار کردم جونگینا"
منو دوستم باهم ژاپنی یاد گرفتیم اصرار پدرم بود که به سه زبان مسلط بشم و همینطور روانشناسی بخونم

در اصل من عاشق نقاشی ام اما پدرم هیچ وقت اجازه اشو بهم نداد
دوستم رفت ژاپن با خانواده اش

منم وقتی دیدم پدرم اصرار داره ک ازدواج کنم

برنامه چیندم که برم ژاپن "
جونگ هومی کشید
_حالا با دوستت هماهنگ کردی ک داری میری اونجا؟
" ن فقط میدونه ک قراره برم نمیدونه از دست قاچاقچیا فرار کردم هیچ راه ارتباطی هم نیست ک بهش بگم "
_خب چرا قاچاقی میخواستی بری ژاپن

لی رای خندید
" مثل اینکه یادم رفت بهت بگم
بابای من نماینده است و توی کاخ ابی مقام بالایی داره از راه قانونی میرفتم پیدام میکرد "
_واو تو خیلی نترسی
" مرسی"
" تو داستانتو بگو؟ "
_ام من پدرم قمار میکرد و بعد چند بار پشت هم باخت و ما چند وقتی اواره بودیم تا اینکه طلبکارا جامونو پیدا کردن از اونجایی ک چیزی نداشتیم پدرو مادرم رو به طرز فجیعی کشتن
_من خونه نبودم وقتی برکشتم با جسدشون مواجه شدم بعد هم فهمیدم دنبال منن  منم رفتم پیش دوستم ک تو این خط بود ازش خواستم ردم کنه یه جا

جونگ لبخند تلخی زد
_بعد از این ک با مین جون حرف زدم متوجه شدم میریم ژاپن زیاد زبونشون رو بلد نیستم
خوشحالم ک تو رو دیدم

فضا غمگین شده بود لی رای برای تقییر جو گفت
"هنوز یادم نرفته چه شرط بندی کردیم ها"

جونگ تعجب کرد
_اوه اره
حلقه رواز دستش در اورد
_بیا

لی رای دستشو دراز کرد ک بگیره جونگ دستشو عقب کشید
_بهم یاد میدی چطور از خودم دفعا کنم؟

لی رای حلقه رو از توی دست جونگ در اورد
"اره بزار پامون برسه به زمین"

قبل اینکه جونگین بخوابه یه کنسرو کوچیک ماهی روی قایق بود نصفشو لی رای خورده بود نصفشو برا جونگ گذاشته بود اخرین غذایی بود ک براشون مونده بود

جونگ پتوی یه نفره ای که از زیر سکو صندلی پیدا کرده بودن رو دور خودش پیچید و خوابید

با تکون های ریزی بیدار شد
هوا درحال تاریک شدن بود
"هی جونگ"
نگاهشو به لی رای دوخت
"جونگ اونجا رو ببین"
  جونگ نگاهشو انداخت به سمتی ک لی رای نشونش میداد
_از کجا میدونی کره نیس؟
لی رای شونه ای بالا انداخت
"نمیدونم ولی راه دیگه ای نداریم"

Death knellDonde viven las historias. Descúbrelo ahora