بعد از تموم شدن یجورایی جشنی که با کارکنهای اصطبل داشتن، به خونهی مینها برگشتن و هوسوک و یونگی مجبور بودن لبخند مضحک آقای مین رو برای دقایق طولانیای جلوی چشمشون ببینن. دقیقا پنج دقیقه و بیست و هشت، بیست و نه، سی ثانیه اونجا، جلوی در شیشهای که منظرهی باغ پشت خونه رو به خوبی نشون میداد، روی کاناپه نشسته بودن و به دیوارها و سقف نگاه میکردن. نفسهای همدیگه رو میشمردن و پاهاشون رو تکون میدادن، و منتظر چهار فنجون چای داغ به آشپزخونه نگاه میانداختن.-خب، یونگی...
آقای مین کسی بود که سکوت رو شکست و پاش رو روی میز قهوهخوری جلوش گذاشت.-میبینم که به خودت تکونی دادی و یک فرد زیبا و شایسته رو برای همراهی انتخاب کردی.
گونههای هوسوک بخاطر این تعریف داغ شدن و لبخند خجالت زدهای روی لبهاش شکل گرفت. یونگی به گونههای رنگ گرفتهی هوسوک نگاه کوتاهی انداخت و پشت گردنش رو خاروند.
-آم، خوب دیگه وقتش بود.
-درسته. پس چرا با یه دورهمی کوچولو و یک آهنگ آروم این شب رو به یادموندنیتر نمیکنی؟
خانم مین با سینیای پر از فنجونهای چای برگشت و با شوق حرف همسرش رو تایید کرد.
-آره یونگی، برامون ساز بزن. همون آهنگی که خیلی دوستش داری.
یونگی سعی کرد مخالفت کنه، واقعا سعی کرد. اما با دیدن اصرار هوسوک، بالاخره کوتاه اومد و یکی از گیتارهایی که چند متر اون طرفتر، نزدیک درهایی که به سمت باغ زیبای خانم مین باز میشدن گذاشته شده بودن رو بین بازوهاش گرفت. مچ هوسوک رو کشید و اون رو روی کاناپه، نزدیک مادرش نشوند. بعد به سمت پدرش رفت تا با همدیگه آهنگی که دوست داشتن رو بنوازن.
سازدهنی پدرش درخشان و آماده، توی دستش بود و برای نواختن نوای خاص خودش لحظه شماری میکرد. آقای مین به پسرش نگاه کرد تا بعد از مطمئن شدن از آمادگیاش، هماهنگ با هم شروع کنن. یونگی سرش رو به علامت تایید تکون داد و بعد از چند ثانیه، با حرکت دادن انگشتهاش روی سیمهای گیتار، نواختن رو شروع کرد.
Heart of Gold, Neil Young*
ترکیب صدای پرخاطرهی ساز دهنی و صدای مخملی گیتار، لبخند بزرگی روی لبهای هوسوک آورد و پسر، با دقت به حرکت دست یونگی خیره شد. به اینکه چطور با ظرافت تمام نتها رو مینواخت و همراهش میخوند. یونگی با صدای بم و مردونهاش به کلمات زندگی میبخشید، و اون صدا همراه با ریتم آهنگی که میزد به ذهن هوسوک رسوخ میکرد.
هوسوک با درک کلمات آوازی که یونگی میخوند، لبخند زد و چشمهاش رو بست تا از هر لحظهی صدای زیبایی که اون رو دربر گرفته بود نهایت لذت رو ببره. گذاشت صدای گیتار اون رو غرق کنه و نوای زیبای سازدهنی، اون رو به سمت جزیرهای دورافتاده هدایت کنه.

YOU ARE READING
ᯓ 𝙂𝙞𝙙𝙙𝙮 ᵘᵖ
Fanfictionᯓ [ Completed ] Catch your horse before it runs wild and free, out of your reach. *از uglyndepressed خیلییییی ممنونم بابت این کاور خوجمل ㅠㅠ♡ مینی فیک Giddy up کاپل: سپ ژانر: ورزشی، رمنس، اسمات Couple: Sope Genere: Sports, Romance By: Brunetta