❥︎𝑃𝑎𝑟𝑡²¹

1.8K 276 74
                                    

"عشق یعنی؛ دوست داشتن بی علت، بوسه یهویی، کادو بی موقع، آغوش بی‌منت، نوازش ‌بی‌عاد... عشق دل میخواد نه دلیل!"

بدنش رو اروم‌ رو تخت گذاشت و روش خیمه زد... سعی کرد سنگینی بدنش بهش فشار نیاره.. آرنج یکی از دست هاش رو ستون کرد و به صورتش نزدیکتر شد... موهای سیاهش رو کنار زد و پیشونیش رو با عشق بوسید.

جیمین با لبخند بهش زل زده بود و انگشت هاش به ارومی میون موهای پشت گردن موحرمایی، لغزیدن...

تو کهکشان چشم های پسر مکانیکی غرق شده بود... قطعا هیچوقت تا به الان به این اندازه خوشحال نبوده!
حس شیرینی که از فهمیدن عشق دو طرفه جونگ‌کوک به خودش داشت، براش توصیف ناپذیر بود... مثل یک رویای دست نیافتی الان بین بازوهای پسر موخرمایی گیر افتاده بود..

هیچکدوم بیشتر از این معطل نکردن... هر دو همزمان اینبار خیره به لب های هم نزدیکتر شدن و جیمین با کشیدن یقه ی جونگکوک، لب هاشون رو به هم رسوند.

جونگ‌کوک لب های خوش طعم و پفی پسرش رو میبوسید و با هر مکی که میزد، پیش خودش اعتراف میکرد این لب ها بوسیدنی ترین لب های دنیاس...
مثل مسکن روح جونگ‌کوک رو اروم میکرد... حس رهایی و آرامش عجیبی داشت.

مک های عمیقی که به لب های هم میزدن صداهای خیسی رو تو اتاق اکو میکرد.
دست های جونگ‌کوک بی کار نموند و تیشرت جیمین رو به سمت بالا کشیدن... زیر گردنش تیشرت رو جمع کرد چون نمی‌خواست برای یک لحظه هم وقفه ای بین بوسه شون بیوفته...

دوست داشت تا میتونه لب هایی که حالا متعلق به خودش بودن رو ببوسه و کبود کنه...

جیمین چشم های بازش رو به پلک های بسته ی جونگ‌کوک دوخت و اجازه داد پسر موخرمایی هر جور که دوست داره ببوستش... شلخته بودن پسر بزرگتر تو بوسه براش لذت بخش بود و باعث شد ناله ای از حس خوبش بکنه و بدنش رو به ارومی تکون بده...

با ورود زبون جونگ‌کوک به داخل دهنش ناله ای کرد و دستاش رو به شلوار جینش رسوند... میخواست هر چه سریعتر از شر تیکه پارچه های مزاحم بینشون خلاص بشه... لمس بدن پسر موخرمایی بدجور زیر دلش رو به قلقلک می انداخت‌‌‌..

همینطور که جنگی بین زبون هاشون ایجاد بود، زیپ و دکمه ی شلوار جونگ‌کوک رو هرطور که شد باز کرد و با پاهاش تا جایی که تونست شلوار رو پایین کشید.

جونگ‌کوک مکی به زبون داغ جیمین زد و انگشت هاش رو به سمت نیپل های وسوسه انگیز چشم وحشی هدایت کرد... با انگشتش بهش فشار وارد و دورانی چرخوند.

لب پایینش رو بوسید و به سمت گردن و ترقوه ی پسرش رفت.
گونه های گر گرفته ش رو بوسید و لاله ی گوشش رو اروم و خیس مکید...

_میخوام همه جاتو... ببوسم... خیلی شیرینی..

ناله های ریز جیمین حریص ترش میکرد.
دیکش که سخت بین پاهاش بود رو به لگن پسر مالید ازش رو خفه کرد.
به همین زودی فقط با بوسیدن لب های جیمین سخت شده بود!

𝑯𝒐𝒍𝒅 𝑶𝒏Where stories live. Discover now