❆𝐏𝐚𝐑𝐓 𝟒𝟎

550 129 17
                                    

نفس نفس زنان از خواب پرید.
روی تخت نیم خیز شد و دستش رو وارد موهاش کرد و بهشون چنگ زد.
صدای جیمین هنوزم تو گوشش بود، یعنی اون صدای پر از دلتنگی خوابی بیش نبود؟

تا کی خواب هاش ادامه داشت؟ تا کی میتونست دووم بیاره؟
صداش بود، میتونست صداش رو لمس کنه اما خودش نبود تا محکم بغلش بگیره.
عطرش لمس نمیشد.
خندیدن چشماش...
نوع راه رفتنش، غذا خوردنش، خوابیدنش...
مست کردن هاش!

وقتی مست میشد بدخلقی میکرد کی مراقبش بود؟ کی موقع مستی لوسش میکرد و نازش رو میکشید؟
خودش چی؟
جونگ‌کوک رو یادش بود که بگه "پس کی موقع مست کردنام مراقبمه؟"
میگن کسایی که به پول و قدرتی برسن همه رو فراموش میکنن.
شاید این تعبیر شامل جونگ‌کوک شده باشه.
ولی نه!
جیمین؛ چشم وحشی قشنگش هیچوقت جونگ‌کوک رو از یاد نمی‌برد.

دستی به صورتش کشید و با کمی مکث از جاش بلند شد و سمت حمام رفت تا ته ریش هاش رو بزنه و به پارکینگ بره و به ماشینی که صبح برای تعمیر اومد، رسیدگی کنه.

هرچقدر هم شکسته و درمونده به نظر برسه و زندگی رو زندگی نکنه بایستی کار میکرد و خودش رو زنده نگه می‌داشت.
جونگ‌کوک دور افتاده از عشقش بود، مطرود شده از عشق...
این فکر همیشه در مغز و قلبش یادآور میشه، بهش فکر میکنه؛
بعضی وقت ها انقدر بهش فکر میکنه که خودش رو یادش میره، گم میشه در دنیای واقعی و یهو خودش رو در اقیانوس افکارش بین موج هایی که فکر چشم وحشی رو توش میبینه، شنا میکنه که بهش برسه.
اما هربار دریغ از هر رسیدن به این نتیجه میرسه که دست و پا زدن های بی جاش در افکار سمی عشق، باعث دیوونه شدنش میشه.

پس با تلنگری که به خودش میزنه، می ایسته و به زمان حال برمیگرده.

هدفونش رو روی گوش هاش تنظیم کرد و غذای بم رو کنار خونه ش گذاشت، بم از خونه بیرون اومد که توله هاش هم از گوشه های گاراژ پیدا شدن و با پارس کردن هاش به ظرف غذا هجوم بردن.

جونگ‌کوک خندید و زیر گوش بم رو نوازش کرد و نوک دماغش رو بوسید.

_زنت کو بم؟ میترسم بهت خیانت کنه پیرمرد، ازت خسته شده هوم؟

موهاش رو با انگشت هاش خاروند و سرش رو بوسید.

_شاید رفته جیمینم رو برام بیاره.

به تلخی گفت و بلند شد، موبایلش رو از جیب سرهم قهوه ایش خارج کرد و آهنگی رو پلی کرد.

موزیک بی کلام ارومی در گوش هاش پلی شد، دستکش هاش رو دست کرد و کاپوت ماشین رو بالا داد.
بعد از کار میخواست به بار بره و مست کنه.

تقریبا عادتی روزانه شده بود براش، بعد از کارکردن های زیاد به بار میرفت و درحالی که با گلایه ها و دلتنگی هاش از جیمین برای یونگی میگفت، تا خرخره مست میکرد.

𝑯𝒐𝒍𝒅 𝑶𝒏Where stories live. Discover now