❥︎𝑃𝑎𝑟𝑡²⁷

1.2K 219 21
                                    

"من
من با صدای نفس کشیدنت هم
عاشقی میکنم
حتی اگه آرام و بی صدا
خودم رو بزارم در دست‌هات و برم
حتی وقتی از کنارت رد بشم
برای پرت نشدن حواست
بوی تنت رو پُک بزنم
تو رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم حتی با زندگی!"

همه تقاص کارهاشون رو تو همین دنیا پس میدن.
بعضی ها با مرگ خانواده هاشون... بعضی ها با درد و رنج و غمی که نمیدونن منبعش کجاس ولی ته دلشون رو خالی میکنه...
بعضی ها هم با ذره ذره درد کشیدن!

همه بهشت و جهنم خودشون رو تو همین دنیا انتخاب میکنن..
با کارهاشون..
رفتارهاشون.
و...

پارک!
از ثروتمندان و سیاست مداران کره جنوبی جهنم خودش رو با دست های خودش انتخاب کرد.
خودش رو توش انداخت و وقتی متوجه شد که داشت تو آتیش شعله ور کارهای خودش به دیوارهای اطرافش چنگ میزد.
اما راه نجاتی نبود!
چون خودش انتخاب کرده بود.

_الان بهتری؟

گونه ش رو نوازش کرد و موهاش رو بوسید.

_تو که باشی اره!.. میدونی تو این دنیا تنها کسی که برام باقی مونده تویی!؟
هیچ وقت فکر نمیکردم تو دنیایی که ازش میترسیدم تنها پناهگاهم تو باشی!

چشم هاش رو متقابل بست و عطر مست کننده ی چشم وحشی رو وارد ریه هاش کرد.

_پناهگاهت اجازه نمیده بلایی سرت بیاد پسرِ معصومِ من! به من پناه آوردی درحالی که من خیلی وقته به خودت پناه آوردم... شدی پناهگاهم.. اگه پناهگاهم نمیتونه قوی بمونه میخوام بهم تکیه کنه تا من پناهش بشم...

دست هاش رو تو دست های قوی جونگ‌کوک قفل کرد و اروم زمزمه کرد..

_پناهم باش جونگ‌کوکی!...

دست های کوچیک مو نقره ایش رو بوسید و مماس با پوست دستش مثل خودش زمزمه کرد..

_پناهت میشم...

تر شدن دوباره ی چشم هاش رو حس میکرد اما نمی‌خواست گریه کنه.
دیدن پدرش درونش رو بهم ریخته بود... پدری که مثل یک کوه قوی بود به کسی تبدیل شده بود که نمیتونست حتی حرف بزنه.

تصویر پدرش که روی ویلچر نشسته و سرش مدام تکون میخورد از ذهن خسته ش کنار نمی‌رفت.

حرف های بی سرو تهی که میزد رو متوجه نمیشد.
سرش باند پیچی شده بود و دست هاش رو به تاج تخت بسته بودن.
طبق گفته ی دکترش خودش رو از پله ها پایین انداخته بود.
ولی مگه یه ادم فلجِ ویلچری میتونه خودش رو از پله ها بندازه؟

این سوال مدام درون ذهنش رژه میرفت.

فکرهای سردرگمی که باعث تشدید سر دردش میشد رو کنار زد و از روی نیمکت حیاط تیمارستان بلند شد.
دست جونگ‌کوک رو کشید و با خودش به سمت موتور برد.

𝑯𝒐𝒍𝒅 𝑶𝒏Where stories live. Discover now