❥︎𝑃𝑎𝑟𝑡 ⁷

1.9K 408 65
                                    

با قدم های سریع از خونه اومد بیرون و سوار ماشین شد.
لبخندی به پسر اخم کرده، زد و دستش که رو دنده بود رو گرفت و بوسید..

_معذرت میخوام... انتخاب کردن لباس سخته اگه قرار باشه با تو باشم!

با شنیدن حرف دختر مورد علاقه ش اخم هاش رو باز کرد و سرشو تکون داد.
دست دختر رو گرفت و روی دنده گذاشت و بلافاصله حرکت کرد.

ماشین تو سکوت به سمت مقصد حرکت می‌کرد.
دخترک بخاطر موقعیتی که توش بود دلشوره داشت و از یه طرف عذاب وجدان گلوش رو چسبیده بود و اجازه ی نفس کشیدن بهش نمی‌داد.
نگران بود...
نمی‌خواست قلب پسر مورد علاقه ش رو بشکنه و ناراحتش کنه..!
ولی اگه تو زندگی چیزی به اسم اجبار وجود داشته باشه، عذاب وجدان چاره ای جز پذیرش واقعیت نخواهد داشت.

نفس عمیقی کشید و به نیم رخ جذاب پسر زل زد.
کیم تهیونگ هم جذاب بود هم خوش اخلاق...
ولی برای دخترک هیچ کس جای جونگکوک رو نمیگیره!!
با چشم تو چشم شدن با تهیونگ لبخندی زد..

_کجا میریم؟

_رستوران خوبی سراغ دارم.. نهار رو اونجا میخوریم و بعدش میریم خرید.. راضی هستی ماد مازل؟

روژا خندید و با سر تایید کرد.

تهیونگ اون دختر رو واقعا دوست داشت!
خودش میدونست دلیلی که باعث شده این دختر الان پیشش باشه و با لبخند فیکی زل زده به نیم رخش، اجباره و هیچ دلیل دیگه ای نداره..!

میدونست ولی میخواست خودخواه باشه و با زور هم که شده این دختر رو مال خودش کنه!
ایمان داشت که به مرور روژا هم عاشقش میشه...
هر کاری میکرد تا قلب دخترک موطلایی رو مال خودش کنه!

رو به روی رستوران پارک کرد و با پیاده شدن روژا دستش رو گرفت.
سوئیچ رو تحویل مسئول پارک داد و به سمت رستوران قدم برداشتن.

روژا حاضر بود قسم بخوره این رستوران حتی از رستوران های تو رویاهاش هم تجلی تر بود.
جوری که پسر از رستوران با کلمه ی "خوب" استقبال کرد، فکرش رو نمیکرد همچنین رستورانی مد نظر تهیونگ باشه..

تهیونگ که نگاه های کنجکاو دختر رو دید پوزخندی زد و با راهنمایی گارسون به سمت میز رزرو شون قدم تند کرد.

صندلی رو برای روژا عقب کشید و با لبخند روی صندلی روبه روش نشست.

_خوشت اومد؟

_شوخی میکنی..؟؟ عالیه!!

دختر موطلایی با حالت هیجان انگیزی گفت و نگاه دیگه ای به اطراف کرد.

رستوران با ورودی که با گل های رز اطرافش تزئین شده بود و فرش قرمز رنگ که سرامیک های سفید و طلایی کف رستوران رو تا ورودی اصلی پوشونده بود.
میز و صندلی های طلایی و لوکس و لوستر های شیک بالای هر میز، رستوران رو چشم گیر کرده بود.

𝑯𝒐𝒍𝒅 𝑶𝒏حيث تعيش القصص. اكتشف الآن