دست به سینه با لب های اویزون و چشمای مظلوم و وحشیش به صندلیش تکیه داده بود و به جونگکوک که شات های الکل رو پشت هم سر میکشید، چشم دوخته بود.
اگه قرار بود که جیمین به بار بیاد و چیزی ننوشه پیشنهادش رو نمیداد و الان واقعا پشیمون بود... جونگکوک بهش اجازه نمیداد حتی یه الکل کم درصد هم بنوشه، اون وقت خودش بدون مکث شات های الکل رو بالا میداد، اونم با اون نیشخند لعنتی گوشه ی لبش و چشمای خمار...!
امشب یونگی هم نبود.. جیمین یادش رفت که یونگی شیفت آخر شب رو برداشته و این موقع شیفت خودش بوده که الان انجامش نمیده...
موزیک کر کننده ی بار روی اعصابش بود.. اخم محوی کرد و شات تو دست جونگکوک که داشت به سمت لباش میبرد رو ازش گرفت و روی میز کوبید...
جونگکوک خندید و صندلی جیمین رو به سمت خودش کشید.. دستاش رو روی شونه هاش گذاشت و با ابروهای بالا رفته روی تک تک اعضای صورتش دقیق شد..
از اون لحظه ای که وارد بار شده بودن جونگکوک مدام مینوشید... و الان حس خوبی داشت.. هیچ غمی نبود تا بابتش ناراحت باشه... خودش همه چی رو از یاد خودش برده بود..
فقط برای چند ساعت!
و الان فقط خودش بود و چشم وحشی!
فقط خودشون و احساس عمیق عشقی که تو ستاره های چشماشون میدرخشید.
کاش روز بعدش هم به همین منوال بود.با قلبی که تندتر از هر وقت دیگه ای میتپید، لبخندش رو عمیق تر کرد و با انگشتش گره ی بین ابروهای جیمین رو باز کرد و پیشونیش رو عمیق بوسید.
به اندازه ای که بتونه چشم های جیمین رو ببینه فاصله گرفت...
جیمین هم با دیدن لبخند و ستاره های روشن داخل چشمای مردش، هرچی که باعث میشد ناراحتش کنه رو به گوشه ای از ذهنش منتقل کرد و تمام تمرکزش رو روی پسر مکانیکی گذاشت._دوست دارم جئون جیمین!
بی هوا زمزمه کرد و شونه های جیمین رو سمت خودش کشید و محکم بدنش رو به خودش فشرد... جیمین ریز خندید و متقابل پسر رو بغل گرفت و سرش رو روی سینه ش گذاشت و به ضربان قلبش گوش داد... الان حتی دیگه موزیکی هم نبود.
تو دنیای کوچیک خودشون غرق بودن... دنیایی که پر از دلخوشی بود.. و ساحل کناریشون و باد خنکی که بین موهای بلند شده شون میوزید.. صدای ملایم بهم خوردن موج های دریا.. غروب آفتاب و آسمون نارنجی رنگ بالا سرشون..
و آغوش محکم بینشون.. و اعترافی که برای چندمین بار از بین لب هاشون خارج میشد و مستقیم روی ریتم ضربان قلب عاشقشون تاثیر میزاشت.
_دوست دارم جئون جونگکوک!
این قسمتی از تصویر محو پایان زندگی پر دردشون بود... همه چی برگشت.. اما اینبار موزیک اروم تر بود.
همه ی افراد حاضر تو بار مست گوشه ای نشسته بودن و مینوشیدن.. عده ای رقص ارومی داشتن و حتی بود چند نفری که گریه میکردن.. بودن کسایی که از ته دل میخندیدن..
YOU ARE READING
𝑯𝒐𝒍𝒅 𝑶𝒏
Romance°•فول پارت فیکشن: صبر کن! °•کاپل: کوکمیـن °•کاپل فرعی: تهیونگ و... °•ژانر: رمنس، انگست، درام، اسمات(هپیاند)