با نفس عمیق هوای تمیز رو به ریه هام فرستادم و به خونه ای که رو به روم بود نگاه کردم . جوری که سومی شمارم رو گرفت و آدرس خونش یا همان پارتی رو فرستاد تا بیایم . ساعت تازه ۹ شده بود . واسه اینکه جیسو ناراحت نباشه اومدم و قطعا برای اینکه بی ادبی نباشه بعد یه ساعت میرم . هم نمیتونستم زیاد بمونم ، اجازه زیاد نداشتم .
" یااا حداقل بزار این رژ لب رو پاک کنم " گفتم و به سمت جیسو برگشتم . اول اومده بود خونمون تا با هم آماده بشیم و بریم . مثل اینکه تولد خودش بود ، خیلی هیجان داشت . از سر تا پا پوشونده بود و ارایش کرده بود . خودشم خیلی خوشگل شده بود . یه دامن کوتاه و سیاه روش یه بلوز نازک و سرخ آبی پوشیده بود . موهای قابش تا کمرش میرسید .
" چرت پرت نگو .. رژ به این خوشگلی رو پاک کنی باهات حرف نمیزنم "
هوفی کشیدم . انسان اجتماعی ای نبودم و خوشم نمیومد تو جمع باشم . این موضوع ارایش هم بدترش میکرد . حس خوبی نداشتم .
شلوارک چرم و سیاه که پوشیده بودم یکم پایین کشیدم . وقتی جیسو شروع کرد به قدم زدن منم همراهش رفتم . شلواری که به زور پوشیده بودم تمام بدنم رو گرفته بود . هیکلم رو خیلی زیاد جلو چشم بود . هر چقدر هم جیسو میگفت خیلی بهت میاد ، وقتی داشتم به اینه نگاه میکردم اصلا هم اینجوری نبود . رسما باسنم میگفت که من اینجام . یکی هم روش یه تیشرت کوتاه پوشیده بودم . فقط چون سیاه بود میتونست خیالم راحت بشه . مثل همیشه برای اینکه منو حداقل یکم لاغر نشون بده به لباس مشکی پناه برده بودم .
وقتی وارد خونه شدیم ، آدمایی که اطراف بودن توجهمو جلب کردن .
" مگه قرار نبود مثل پارتی نباشه .. اینجا فقط پدربزرگم کمه " غر زدم با وجود اینکه نمیدونستیم کجا داریم میریم . در حیاط باز بود ، بعضیا داخل خونه بودن و بعضیا داشتن تو حیاط حال میکردن . اوه و البته خونه رسما با بوی الکل پر شده بود . کم مونده بود بالا بیارم .
" خوبه دیگه .. یکم انسان میبینیم . هوممم احیاناً سومی کجاست "
با سوال جیسو چشمام دنبال سومی افتاد بین اون همه آدم . خونه خیلی بزرگ بود و یکم سخت بود که بین اون همه صورت فرد مورد نظرتون رو پیدا کنین . به اولین اتاقی که دیدیم رفتیم . یه سالن بزرگ بود که یه شومینه داشت . کنار اونم هدیه ها رو گذاشته بودن . ما هم هدیه هامون رو گذاشتیم اونجا . سومی رو زیاد نمیشناختیم بخاطر همین از خودمون یه چیزایی خریدیم . جیسو یه چند تا لوازم ارایش خرید و منم یه دونه هودی و شلوار .
" اومدین ! "
با بدنی که یهویی کنارمون ظاهر شده بود از جام پریدم . چون صدای اهنگ زیاد بود سومی برای اینکه بشنویم بلند تر داد میزد و این باعث میشد پرده ی گوشم اذیت بشه .
YOU ARE READING
I CAN'T || taennie ||
Fanfictionاز همه متنفرم ! از همه ی کسایی که باعث شدن اینجوری بشم متنفرم ! از خودم هم متنفرم ...