Part 6

416 90 31
                                    

سلام به همه شما ها عزیزای دل. بچه ها خدایی این چه وضعیت ووت دادنه لطفا خودتون ببینید ، این تعداد ووت اصلا با تعداد کسایی که دارن میخوننش یکسان نیست ، اگه اینجوری بخواد پیش بره کاملا از نوشتن نا امید میشم و ادامه اش نمیدم ، میدونم همه تون درک میکنید عزیزان واقعا وسط کار و درس و ... به هزار زور وقتم رو خالی میکنم تا براتون بنویسم ، آخه یکم حمایت 😭 نه کامنت درست و حسابی نه ووت ، الانه که گریه ام بگیره ، میدونم که همه اتون بلدید اما باز من میگم: برای ووت دادن باید حتما فیلتر شکن روشن باشه و روی اون ستاره خوشگل کلیک کنید تا قوت قلبی باشه برای ادامه دادن این فیک .
ممنونم از همه کسایی که حمایت میکنن و این فیک رو میخونن، خیلی زیاد از همتون ممنونم😘😘😘.

صبح زود با احساس سرمای شدیدی از خواب بیدار شده بود ،هوا هنوز گرگ و میش بود این یعنی یک ساعتی تا سرو صبحانه هر روز وقت داشت ، از سرمای صبحگاهی به خودش لرزید و بیشتر از قبل توی خودش جمع شد ، دوست داشت بتونه جلوی تمام افکارش رو بگیره ، اما نمیتونست ،...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

صبح زود با احساس سرمای شدیدی از خواب بیدار شده بود ،هوا هنوز گرگ و میش بود این یعنی یک ساعتی تا سرو صبحانه هر روز وقت داشت ، از سرمای صبحگاهی به خودش لرزید و بیشتر از قبل توی خودش جمع شد ، دوست داشت بتونه جلوی تمام افکارش رو بگیره ، اما نمیتونست ، در واقع بعضی اوقات افکار از دست ادم خارج میشن و بر تمام بدن حکمرانی میکنن، گاهی اونقدر این پیش روی زیاد میشه که ذهنت رو وارد کمای موقت ذهنی میکنه .

دوست داشت تا اخرین روزی که نفس میکشه روی این تخت بخوابه درست مثل زیبای خفته ، اما از اون جایی که اون کسی رو به عنوان یه عاشق توی زندگیش نداشت که بخواد با یه بوسه دوباره بهش زندگی ببخشه پس همه این تصمیمات هم به نحوی منتفی میشدن اه بکهیون بیچاره ، کارت به جایی رسیده که به داستان زیبای خفته فکر میکنی و خودت رو جای اون زیبای خفته نگون بخت میذاری .

رو تختیش رو کنار زد تا بلکه کمی از این لرزی که به وجودش رخنه کرده کمتر بشه . اما کی رو داشت گول میزد ، خودش رو؟

هیچکسی که الان اونجا حضور نداشت پس چرا نمیتونست با خودش رو راست باشه و بگه که واقعا از اون چیزی که دیشب تجربه کرده خوشش اومده . بکهیون درسته هنوز به سن قانونی نرسیده بود اما خب اینجا لندن بود پس تو چه بخوای و چه نخوای از روابط همجنسگرا ها هم با خبر بودی ، هر چند درسته که توی کشور این روابط تقریبا ازاد شده بود ، اما وقتی که توی خانواده ای سر شناس اونم با چیز هایی که دیشب دیده بود زندگی میکردی ، تقریبا یا مخفیانه به پیش میرفت یا اصلا ازش صحبتی نمیشد.

Daddy or MasterWhere stories live. Discover now