Part 5

403 83 28
                                    

حاوی محتوای بالای 17

زوج هایی که با صدای سرهنگ دوباره به وسط سالن برای ادامه رقصشون برگشته بودن رو زیر نظر گذروند، عصبانی بود اره، چون کیک لیموییش طعم فوق العاده بهاری داشت که خوردنش بکهیون رو مستقیم به مزارع لیموی مشهور شهر سورنتو در ایتالیا میبرد ، شهری که آرزو میکرد بتونه روزی به اونجا سفر کنه و در حالی که از دیدن درخت های لیمو به شگفت اومده کمی از اونها رو هم بچشه .

دختری که چند دقیقه پیش باهاش رقصیده بود داشت از دور به سمتش میومد ، اصلا تمایلی به صحبت باهاش نداشت، بکهیون از کسایی که در اثر استرس زیاد کف دست هاشون خیس عرق میشد متنفر بود مخصوصا اینکه انگار آب یخ از دست کسی که بعد از رفتن به دستشوییه بهت بخوره ، چنین احساس بدی داشت.

اما دست های ددیش قوی بودن و گرم ، حتی گرم تر از دست های خودش ، از تفاوت سایز هاشون که اصلا حرفی نمی شد زد، صبر کن ببینم اون داشت توی ذهنش چانیول پارک رو ددی صدا میکرد، چرا انقدر این لفظ به اون مرد میومد ، انگار که واقعا آفریده شده بود که کوچولویی مثل بکهیون ددی صداش بزنه، اما الان مشکل بزرگ تر داشت به سمتش میومد، نمی دونست چطور باید فرار کنه .

با صدای بلند زنگ همه توجهشون رو به توما دادن .

+ موسیو و مادام های عزیز، شام در حیاط سرو میشه ، لطفا از این طرف .

دوست داشت با سرعت هر چه تمام به سمت توما بره و بوسه آبداری روی لپش به نشونه تشکر بذاره تا نشون بده چقدر ممنونشه .

-دنیل ...

به رو به روش نگاه کرد، خب انگار انقدر درگیر افکارش و تشکر از تومای عزیزش شده بود که فراموش کرده بود باید به حیاط بره .

+ اوه ، شما ... دوباره همدیگه رو دیدیم فکر میکردم  این دیدار فقط برای رقص باشه .

- پدرم و پدرتون ازم خواستن تا بیام دنبالتون که شام رو در کنار همدیگه میل کنیم، شما اینجا هنوز غریبه اید انگار راحت نیستید .

بکهیون با دختر هم قدم شد ، خب همینکه قرار نبود به هم بچسبن هم مشکلی پیش نمی آورد .

+ آه ، درسته من هنوز به مهمانی های ددی عادت ندارم ، اما همون طور که میدونید زمان حل کننده همه مشکلاته.

- درسته، من کاترینم ، از اونجایی که فرصت پیش نیومد خودم رو معرفی کنم و پدرم آقای هنکس با آقای پارک شراکت دارن .

+ هوم، خوشبختم مادام .

باید کمی هم نشون میداد که فرانسوی هم جزعی از خون توی رگ هاشه، چرا که مادری با اصالت فرانسوی چنین چیزی رو میطلبید .

با رسیدن به میز بزرگ که انواع غذا و دسر های خوش رنگ و لعابی روشون چیده شده بود ، بشقابی برداشت و تکه ای از ران بوقلمون بریان شده جدا کرد ، کنار بشقابش رو با سیب زمینی سرخ شده ، سالاد طعم داره شده ای که این چند روز هم خورده بود و واقعا از طعمش لذت برده بود کشید .

Daddy or MasterWhere stories live. Discover now