پارت هشتم

1.6K 182 11
                                    

جونگ کوک

فکر کردن بهش باعث لبخندم میشه وایی خدا

الان. ی هفته از زمانی ک توی عمارت اومده میگذره

اما هنوز بهش اطمینان کامل نکردم یونگی هیونگم از ی
طرف خیلی به تهیونگ شک داره حقم داره کی به ی ادم

غریبه ک اونم سر یکی از پرونده هاشون به اینجا اومده اطمینان میکنه

* (جین) : جونگ کوک چرا اینجا نشستی !؟

_  (جونگ کوک) : فکر کردن بهش باعث میشه قلب...ا.وو هیونگ کی اینجا اومدی

* (جین) : یاع...یاع ...یاع(شیشه پاک کنی🌝)

_ ( جونگ کوک ) : هیونگ نخند به نامجون هیونگ میگم ها دیروز چیکار کردی

* ( جین) : چی ؟؟؟ (با داد ) ....کدوم رو میگی؟

_ (جونگ کوک ) :بعد عملیات دیروز با پسره نوشیدی شانس اوردی رسیدم نزاشتم بهت تجاوز کنه

* ( جین) : او اون رو میگی اگه نامجون بفهمه کونم پارس اما نگران نباش منم بعد کون تو رو پاره میکنم

_ ( جونگ کوک ) : اووو اوک

* ( جین ) : جونگ کوک نامجون کی برمیگردع خودش ک بهم نمیگه

_ ( جونگ کوک) : معلوم نیس تا قرار دارد رو کامل کنه دو روز طول میکشه

دو روز بود ک نامجون رو فرستاده بود برا تمدید ی قرار دارد در امریکا
دشمن هاش زیاد شده بود مخصوصا شرکت های امریکایی اما خودش هم باید تا میتونست صلح میکرد تا بتونه  در مواقع اضطراری از اون ها کمک بگیره

بعد از اتمام حرفش با جین از خونه اصلی خارج شد

خونه اصلی جایی بود ک عملیات هاشون رو برنامه ریزی میکردن ی خونه با سیستم امنیت بالا و بادیگارد های

به سمت خونه جایی ک تهیونگ رو حفظ کرده بود رسید

فقط ی هفته ۷روز پسر پیشش بود اما اندازه جونش  بهش علاقه مند شده بود

تهیونگ

ترسم به جونگ کوک تقریبا پریده بود نمیدونم اما حس
ارامش کنارش داشتم جونگ کوک بهم ی اتاق پر از

عروس های صورتی داده بود همین طور باعث میشد

قلبش با دیدنشون ب تپش بیفته  قرار بود امروز جونگ کوک به دنبالش بیاد تا با اون برن ویلا ی تفریحی جونگ

کوک براش تعریف کرده بود

ک اون جا نزدیک ساحله با همین فکر تا صبح منتظر جونگ کوک بود تا وقتی اونجا رسید خودش رو داخل اب رها کنه

قلب کوچکش با فکر کردن اب بازی با جونگ کوک ب تپش می افتاد

وقتی در اتاقش ب صدا در اومده فهمید جونگ کوک اومده

دارک وبWhere stories live. Discover now