پارت نهم

1.4K 158 42
                                    

با بهت خیره به جین بودم هیونگم تیر خورده بود
خونیزی زیادی داشت

اونم به خاطر سهل انگاری من

نامجون هیونگ داشت با گریه التماس جین میکرد

چشماشو باز نگه داره بهش اومید میداد خوب میشه

~ : عشقم خواهش میکنم من تازه اومدم نمیخوای ترکم کنی مگه نه ؟پیشم میمونی مگه نه؟ مگه نگفتی تهت هر شرایطی پیشم میمونی

جین دستش رو روی صورت نامجون کشید و فقط با ی لبخند بهش خیره بود

مغزم فرمان هیچ کاری نمیداد

با پاهای خوشکم سیع کردم قدم بردارم نزدیک جین شدم

باهام چشم تو چشم شد بغض بزرگی گلومو گرفته بود

شاید هرکی ما رو میدید فکر میکرد چقدر باید نزدیک به باشیم ک این واکنش رو میبنن

جین مثل برادر بزرگم بود ک تو همه ی سختی ها پشتم

بود اما حالا چی تیر خورده بود بخاطر من بخاطر تیم حفاظتی ضعیف من!

صدای آمبولانس و پلیس عمارت پر کرد

نفوذی ک به پلیس و دولت داشتم نیازی نبود ک الان نگران باشم

جین به بیمارستان منتقل شد

بدون هیچ وقفی با اعضا به بیمارستان رفتیم

پشت اتاق عمل منتظر بودیم

این دوساعت مثل ی عمر بود نامجون گریه میکرد
جیهوپ سعی میکرد دلداریش بده

بلاخره چراغ انجام عمل خاموش شد همه بلند شدن

» : متاسفم نتونستیم بیمار رو نجات بدیم تیر به ناحیه خطرناکی خورده بود ..
نامجون بیهوش شد جیهوپ با گریه شدیدی ک داشت سعی کرد کمک پرستار کنه

دنیا دور سر جونگ کوک می‌چرخید الان چی شده بود!
مرگ جین هیونگش رو اعلام کرده بودن

چهرش پوکر بود اما در درونش داغون
حتی حرفای پزشکم نمیشنید

گریه یونگی سر گرفت سعی میکرد کنترلش کنه اما نمیشود کسی ک هیونگش بود فوت شده

نزدیک جونگ کوک شد با دستاش ک میلرزید یقه لباس

جونگ کوک رو گرفت با اینکه میدونست جونگ کوک

الان از درون داغونه ولی الان نیاز داشت تقصیر همه

چی رو گردن کسی بندازه میدونست نامرده چون خودشم تو این کار مقصر بود اما الان هیچی حالیش نبود

÷ : میدونی همه اینا تقصیر کیه(با داد)

جونگ کوک خشک بود فقط به دیوار زل زده بود و همین یونگی رو عصبی میکرد

÷جین هیونگ بخاطر تو مرد با مدیریتی ک اصلا بلد نیستی و فقط حرفی ‌..

جونگ کوک میدونست ک یونگی خیلی سر اعضا حساس بود ترجیح داد حرفی نزنه مگه حرفی هم برا زدن داشت

باید چی میگفت متاسفم!؟

با این حرف جین بر میگشت یا دل خودش با یونگی اروم میگرفت ،هیچی هیچی نمیشد جز ی حرف اضافه ب زبون می اورد

خیره به چشمای یونگی شد ک اشک می‌ ریخت
با ی لبخند غمگین ک به صورت خودش اضافه شده بود به شدت بیشتر گریه هیونگش خیره بود

و اروم دستش رو روی دستاش گذاشت و از یقش جدا کرد
اروم سمت خروجی حرکت کرد

الان نیاز داشت درک کنه ک توی این چند ساعت چی شده
با اهنگ غمگینی ک تو ماشین پخش میشد فقط لبخند

جین هیونگ یادش میومد درد دلش در مورد سختی

هایی ک کشیده بود لبخند شیشه پاکنیش ، جک های بابابزرگیش  به عمارت ک رسید سمت اتاق خواب حرکت کرد

تهیونگ رو دید ک روی تخت دراز کشیده معلوم بود ک از حالات لیتل خارج شده بود

به سمت تخت حرکت کرد و دراز کشید

با اینکه چشماش بسته بود نگاه خیره تهیونگ رو میتونست حس کنه

با صدای بغض دارش گفت:

_ :جین هیونگ مرده

میتونست صورت پر تعجب تهیونگ رو تصور کنه

با اینکه خیلی نمیگذره تهیونگ به عمارت اومده ولی با جین خیلی صمیمی شده بود

+ : یعن.ی..چ.ی.مرده

_سعی داشت بغضش رو نشون نده ولی نمیتونست مقاومت کنه بلاخره سیل اشکاش جاری شد

_امروز به عمارت اصلی حمله شد جین هیونگم تیر خورد
دکترش گفت نمیتونسته نجاتش بده

تهیونگ نزدیک جونگ کوک شد سرش رو تو بغلش گرفت

اشکایی ک از چشمای جونگ کوک جاری میشد مثل سنگ به قلبش میخورد

_ :قسم میخو..رم ق.سم.میخ.ورم خو.دم با. دست..ای خودم قاتلش..رو.بکشم

تهیونگ ی لبخند غمگین ک انگار از تمام این بازی ها

پشیمون شده باشه زد اگر جونگ کوک میفهمید همه اینا
بازی خودش بوده چی میشد

فکرش هم نمیکردم ی روز عاشق جونگ کوک شه و ورق برگرده ...

_____

به زمین خیره بود زمین از بالا یه جور دیگه بود اما از داخل ی جور دیگه با این تشبیه یاد خودش افتاد

با اعلام نزدیکی به نیویورک کمربندش رو بست و منتظر نشست هواپیما شد

بعد از فرود هواپیما دسته ی چمدونش رو گرفت و ب سمت هتل حرکت کرد

دختر جوان زیبایی آمریکایی پشت پذیرش بود

« : بفرمایید

/ : اتاق رزرف کرده بودم

« : به نام؟

/ :ورلد واید هندسام..

__________________________________________

بعد مدت ها

اهم سلام بخشید میدونم دیر کردم ،دیر که نه کلا غایب بودم😅❤️

امیدوارم حالتون خوب باشه ♥️

اما این پارت برای جبران بود😇🥺🌺















You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 03, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

دارک وبWhere stories live. Discover now