کوک با هیجان رو یکی از صندلی ها نشست و منتظر موند
-دوستت بود درسته؟
+اوهوم شاید یکی از بهتریناش
-خیلی وقته که ندیدیش؟
+شاید سه سال
تهیونگ بلند شد و کنار پنجره ایستاد هوا تازه روشن شده بود
-بنظرت اونم مثل تو انقدر مشتاق دیدنته؟
کوک سرشو برگردوند تا تهیونگ رو ببینه
پشت بهش ایستاده بود و سیگار میکشید
کوک لحظه ای به حرف تهیونگ فکر کرد!
"درسته شاید نخواد منو ببینه. اون میتونه خیلی تغییر کرده باشه"
با حرف های بعدی تهیونگ از فکر کردن دست کشید و دوباره نگاهشو به مرد جذاب رو به روش داد
-شاید ناراحت شاید خوشحال شاید شرمنده یا شاید بی احساس باشه خب سه سال زمان کمی نیست!
کوک خیلی یهویی و بی هدف پرسید
+گفتی وی؟
تهیونگ هم خیلی یهویی و بی هدف جواب داد
-تهیونگ
هر دو لحظه ای در سکوت بهم خیره شدن.
-به کسی نگو اسممو
+پس چرا بهم گفتی؟
تهیونگ دوباره برای پیدا کردن دلیل کمی فکر کرد اما نمیدونست پس حقیقت رو گفت
-نمیدونم!
+پس کاری رو انجام نده که نمیدونی!
تهیونگ روش رو از پنجره گرفت و به کوک داد
-این به تو ربطی نداره من رئیس اینجام و از این به بعد رئیس تو هم هستم
+نه تو فقط یه احمق بی رحمی که دلیل کارای خودتم نمیدونی
درست میگفت او دلیل کاراشو نمیدونست دلیل این سایت دلیل حرفاش .کاراش و افکارش رو نمیدونست
-تو درست میگی من یه احمقم که دلیل کارامو نمیدونم اما تو احمق تر از منی که زیر دست یه احمقی!
اون هم درست میگفت کوک احمق بود که وارد این سایت لنتی شده بود احمق بود که شکی به این سایت نکرده بود
+اره منم احمقم ولی اینا رو ول کن چرا همچین کاری میکنی؟ بخاطر پول؟یا اونقدر پول داری که نمیدونی چطور ازش استفاده کنی؟
-دقیقا بخاطر اینکه احمقم چون نمیدونم چرا این کارو کردم من گول خوردم دقیقا مثل تو گول اون ام جی عوضی رو خوردم
کوک خیلی خونسردانه برخورد میکرد و تهیونگ هم به همون خونسردی جوابشو میداد اما ورود هوسوک همه اون خونسردی ها رو خراب کرد!
YOU ARE READING
King Room(vkook)
Romanceاونا ناخواسته بهم گره خوردن و حالا شدن تنها خواسته هم. کاپل اصلی: ویکوک کاپل فرعی: یونمین، نامجین