King Room_part 15

18 3 0
                                    

دوساعت پیش از هتل به کینگ روم رفته بود تا کاراش رو انجام بده ،کلی کار عقب افتاده داشت و فکر کردن به نقشه یونگی باعث می‌شد تمرکزی رو کاراش نداشته باشه.
با صدای تهیونگ به خودش اومد و با تعجب به تهیونگ نگاه کرد
+اینجا چیکار میکنی؟
_جونگ کوک گفت بیایم یه سر به اینجا بزنیم سه روزه همه کارا رو ول کردم
جیمین شونه هاش رو بالا انداخت و جواب داد
+معلومه که کارات عقب میوفته وقتی اونو راه دادی تو زندگیت
تهیونگ توجهی به حرف جیمین نکرد و سمت میزش رفت تا ورود و خروج افراد سایت رو برسی کنه
+تهیونگ
تهیونگ سمت جیمین برگشت و منتظر بهش نگاه کرد
جیمین کمی مردد بود ولی بالاخره تمام جراتش رو جمع کرد
+ببین تهیونگ من متوجه‌ام که تو جونگ کوک رو دوست داری ولی نگاه کنه...سه ماهِ که اون اومده و همه چی بهم ریخته، کاراتو انجام نمیدی ، خروجیای سایت زیاد شده..
تهیونگ وسط حرفش بلند شد و با قرار گرفتن روبه روی‌ جیمین با صدای کمی‌ بم جوابش رو داد
_میدونم که نگران سایتی ولی تو فقط کارت رو انجام بده، متوجهی؟
جیمین با تعجب به تهیونگی که معمولا باهاش خوب رفتار میکرد و به حرفاش توجه میکرد نگاه کرد و فقط سرش رو تکون داد
این حقیقت داشت که به جونگ کوک حسادت میکنه و از این وضعیت راضی نبود ولی اون الان واقعا نگران سایت بود
تهیونگ داشت از در خارج میشد که جیمین جلوش رو گرفت
+کجا میری؟!
تهیونگ سمتش چرخید و شونه هاشو بالا انداخت
_خونه
جیمین از جاش بلند شد و سمت تهیونگ قدم برداشت. اون تنها کاری که باید میکرد این بود که تهیونگ رو برای چند ساعتی سرگرم کنه
+تهیونگ ما خیلی وقته نرفتیم بیرون ...
مکثی کرد و ادامه داد
+فکر نمیکنی یکم بد نیست مثل قبلا بریم خرید.. یا بریم نوشیدنی بخوریم؟
اونا قبلا زیاد باهم وقت میگذروندن و خرید کردن یکی از تفریحات مورد علاقه جیمین بود
اما تهیونگ میخواست بره پیش کوک پس مخالفت‌ کرد اما جیمین بیخیال نشد
+تهیونگ خواهش میکنم ،جدیدا واقعا احساس تنهایی و افسردگی میکنم.تو تنها دوست منی، خواهش میکنم.
تهیونگ واقعا جیمین رو به عنوان یه دوست قبول داشت و شنیدن این که جیمین حالش خوب نیست و خودش هم خوب میدونست دلیل حال بد جیمین خودشه ناراحتش میکرد پس با کمی تامل قبول کرد که برای چند ساعتی با جیمین وقت بگذرونه
________

از وقتی که تهیونگ رفته بود داشت توی گوشیش میچرخید ، دوماهی میشد که گوشی جدید گرفته بود
داشت اینستاش‌ رو چک میکرد که صدای در رو شنید ، از جاش بلند تا به استقبال تهیونگ بره چون می‌دونست ممکن نیست جیمین این وقت از روز به خونه بیاد اما با دیدن مرد ناشنایی متعجب سرجاش ایستاد.
مرد درشت هیکل و عضلانی بود و با چهره خونسردی‌ سمت کوک قدم برمی‌داشت و همین باعث می‌شد کوک به سمت عقب قدم برداره جونگ کوک باخوردن به دسته مبل بالاخره به خودش اومد با صدای آرومی پرسید
+تو کی هستی؟
مرد هم سر جاش ایستاد و ابروهاش رو بالا انداخت
-کیم
جونگ کوک گیج به پسر قد بلند روبه روش نگاه کرد که پسر خنده تو گلویی سر داد
-نه منو با مرد مورد علاقت اشتباه نگیر، من کیم نامجونم
جونگ کوک توجهی به تفره‌ رفتنهای پسر مقابلش نکرد و دوباره سؤالش رو تکرار کرد
+ببین مرد اسمتو به درد من نمیخوره ،اینجا چیکار داری؟
نامجون دست کوک رو گرفت و همراه خودش اون روبه سمت در کشید ولی جونگ کوک مقاومت کرد و با پس زدن دست پسر این بار سؤالش رو با صدای بلندی برای بار سوم تکرار کرد
+ازت پرسیدم تو کی هستی.!
پسر پوف‌ای از کلافه گی کشید و عینکش رو از روی چشماش برداشت
-ببین بچه داری وقت منو میگیری ، میخوام ببرمت پیش تهیونگ،فهمیدی؟
جونگ کوک چشماش رو نازک کرد و مردد به پسر که داشت کروات‌ش رو شل میکرد نگاه کرد
+پس چرا به من چیزی نگفت؟
نامجون‌ سونه‌ای بالا انداخت بیخیال کرواتی‌ که داشت خفش میکرد شد، انکار بزور اون کت و شلوار و کروات و تنش کرده بودن
-نمیدونم وقتی دیدیش از خودش بپرس، باشه؟
بعد دوباره دست کوک رو گرفت و به سمت درد خونه حرکت کرد.
برای جونگ کوک کمی عجیب بود ولی این بار مقاومتی نکرد و همراه نامجون‌ از خونه خارج شد .
وقتی وارد پارکینگ شدن چمشش به سه تا ماشین مشکی با شیشه های دودی افتاد ، شرایط براش عجیب تر شد چون کینگ روم از همچین ماشین هایی استفاده نمی‌کرد حتی نمی‌دونست این ماشین ها برای کدوم شرکتن‌
نامجون‌ متوجه تغییر حالت جونگ کوک شد و حلقه دستاش رو دور موچ دست جونگ کوک تنگ تر کرد، همین باعث شد شک جونگ کوک راجب عجیب بودن شرایط‌ش به یقین تبدیل شه
ولی قبل از این که اعتراضی کنه یکی از ماشین ها سمتشون‌ اومد و نامجون‌ با بازکردن در پشتی ماشین جونگ کوک رو به داخل برد و قبل از مقاومتی از طرف کوک، پارچه آغشته به بیهوشی رو جلوی بینی و دهن کوک قرار داد.
_________
حس عجیبی داشت ،چشم هاش رو باز کرد، فقط سیاهی میدید چند با پلک زد و متوجه شد پارچه سیاهی روی سرش قرار داره. یاد وقتی افتاد که برای اولین بار وارد کینگ روم شده بود . یه چیزایی می‌شنید گوشاش رو تیز کرد. صدای قدم های سنگینی به گوشش می‌رسید و جوری توی فضا پخش می‌شد که جونگ کوک متوجه شد توی مکان بزرگی قرار داره، شاید یه گاراژ بزرگ؟
_دیدی چیشد جئون؟ تو الان تو دستای منی!
کوک احساس کرد قبلا این صدا رو شنیده بود، افکارش مثل بردی که شروع به حرکت کنه و فقط روی یک ویدئو مکث کنه شروع به کار کرد و بالاخره روی لحظه ای که این صدا رو شنیده بود مکث کرد.
همون شبی که اون مرد وارد خونه تهیونگ شده بود و خطاب به جونگ کوک میگفت من در ازای کارایی که بابای حرومزادت با من کرد تورو میخوام.
حالا فهمید که اون صدا مطعلق به کیه.
+کیم فاکینگ یونگی از من چی میخوای؟
داد زد و پخش شدن صدای دادش این اطمینان رو بهش داد که تو مکان واقعابزرگی قرار دارن.
صدای دست زدن توی فضا پخش شد و بعد از اون صدای یونگی
_توهم مثل اون کیم عوضی هوش خوبی داری...ولی میدونی هنوزم در رقابت با من احمقین‌.
جونگ کوک نفسش رو بیرون داد و پوزخند صدا داری زد
+میدونی مشکل تو چیه؟ فکر میکنی تهیونگ اون‌قدر بیکاره که تو فکر رقابت با تو باشه، اون حتی تا قبل از پیدا شدنت تو رو نمیشناخت
یونگی از شنیدن همچین چیزایی متنفر بود، چون شنیدن این حرف ها یاد گذشته داغون با خانواده بی عرضه و پدر فقیرش میوفتاد
سمت جونگ کوک قدم برداشت و با برداشتن پارچه مشکی روی سرش توی صورتش فریاد زد
_خفه شو!
جونگ کوک که تازه می‌تونست دور و ورش رو ببینه شروع به آنالیز کردن دور و ورش کرد و با شنیدن فریاد یونگی نگاهش رو روی صورت عصبی مرد روبه‌روش ثابت کرد.
+دستام درد میکنه باز کن
یونگی از جوابی که گرفت تعجب کرد و یجورایی خندش گرفت انتظار داشت کوک شروع به جواب پس دادن بکنه
اما بدون مخالفتی به سمت پشت صندلی رفت و با درآوردن چاقای توی جیبش طناب دور دستای جونگ کوک رو باز کرد
جونگ کوک با آزاد شدن دستاش کمی موچ دستش رو به حرکت درآورد و به ردای قرمز طناب روی پوست سفیدش نگاهی انداخت
+سایت رو میخوای؟
_دقیقا.
+نمیتونی به دستش بیاری
یونگی دندوناش رو با حرص زیادی بهم فشرد
_اوه واقعا؟ مطمئنی؟ اشکال نداره بجاش تورو به فاک میدم
جونگ کوک شونه هاش رو بالا انداخت و از روی صندلی بلند شد و یه قدم فاصله بینشون رو پر کرد.
حالا دقیقا روبه‌روی‌ یونگی بود
+شایدم من به فاکت دادم مین
یونگی که از دستش کلافه شده بود مشت محکمی بی هدف توی صورتش کوبید که باعث شد جونگ کوک کمی به عقب قدم برداره
جونگ کوک که درد زیادی رو توی گونش حس میکرد دستش رو روی گونش گذاشت و آب دهنش رو قورت داد.
یونگی نگاهش رو از کوک گرفت و با قدم های سنگین به سمت در گاراژ رفت. بالا فاصله بعد از خارج شدن یونگی همون مرد قد بلند و عینکی وارد گاراژ شد اما این بار بجای کت و شلوار یه پیرهن آستین کوتاه سفید با شلوارک جین پوشیده بود .
جونگ کوک با دیدن اون به سمتش قدم برداشت و با صدای بلند رو به پسر لب زد
+تویه عوضی که میخوای منو ببری پیش تهیونگ اره؟ حرومزادهِ مادر ج-
با صدای خنده مرد جمله‌ش رو نصفه رها گرد و با تعجب به نامجون‌ نگاه کرد
-آروم باش پسر من اینجا فقط کارمو انجام میدم. حالا هم قراره ببرمت توی اتاقت
جونگ کوک بیخیال بحث کردن باهاش شد و همراهش شروع به راه رفتن کرد
+من اتاقتونو‌ گاییدم میفهمی بچ؟
نامجون‌ که از رفتارای بانمک کوک خوشش اومده بود میخواست سربه سرش بزاره که نگاه‌ش به موچ دست کبود شده کوک افتاد و لبخندی زد
_اگه انقدر‌ سفید نبودی کبودیات اینطوری ضایع به نظر نمی‌رسیدن
کوک یه تای ابروش رو بالا انداخت
+خوشگلی دردسر داره
نامجون‌ انتظار همچین جوابایی رو از کوک نداشت واقعا. خب تعجبی هم نداشت ، اون الان دزدیده شده بود و بجای این شیرین زبونیا‌ و حاضرجوابی هاباید نگران می‌بود. ولی خب اون جئون جونگ کوکه‌ دیگه.
__________
تازه رسیده بودن خونه و تهیونگ با اشتیاق کتش رو درآورد و روی مبل پرت کرد و سمت اتاقشون رفت تا پسرش رو ببینه، در و باز کرد ولی کوک رو ندید ، از اتاق خارج شد و کوک رو صدا زد اما خبری از صدای زیبای پسرش نبود ، با نگرانی شروع به گشتن خونه کرد ولی خبری نبود. جیمین که از همه چیز خبر داشت سمت تهیونگ قدم برداشت
+هی آروم باش، زنگ بزن بهش
تهیونگ سریع مبایلش‌ رو درآورد و با گرفتن شماره کوک منتظر موند اما با شنیدن صدای زنگ مبایل جونگ کوک از توی اتاقشون رنگش به سرعت سفید شد و با نگاه لرزونی به جیمینی که تمام روز اونو دور از خونه نگه داشته بود خیره شد!.

سلام، اینم از پارت ۱۵ ، توی این پارت بالاخره مین یونگی موفق به دزدیدن کوک شد اما قراره تا کجا پبش بره؟
تهیونگ قراره چطوری پیداش کنه؟
و اصلا جیمین قراره چیکار کنه؟ ممکنه یونگی موفق به گرفتن سایت بشه؟ یا قراره جیمین موفق به داشتن تهیونگ بشه؟
تا پارت بعد صبر کنین قطعا متوجه اتفاقات عجیب و جالب دیگه‌ای میشیم
و قبل از هرچیزی بدونین که نظرات شما و دنبال کردن کینگ روم به من امید ادامه دادن میده💫🐇

King Room(vkook)Where stories live. Discover now