همه چیز بین تهیونگ و کوک تغییر کرده بود ،اونها بالاخره متوجه احساسات هم شده بودن و تنها چیزی که براشون اهمیت داشت خودشون بودن و دیگه نه سایتی مهم بود و نه جیمینی و نه مین یونگیای اما هیچ وقت همه چیز به روال پیش نمیره و اونها ناخواسته درگیر ماجراهای دیگهای قرار بود بشن.
_______
دوماه از رفتن مین یونگی به فرانسه گذشته بود و جیمین با بلاتکلیفی تو همون خونه مشترکش با تهیونگ و جونگ کوک زندگی میکرد، کینگ روم هم مثل همیشه اداره میشد و تهیونگ و جونگ کوک از کنار هم بودن نهایت لذت رو میبردن بدون اینکه خبری از نقشه های شوم و اتفاقات ناگواری که قرار بود براشون بیوفته خبری داشته باشن .
_______
-فردا شب با آخرین پرواز میرسم سئول ،مطمئن باش که همه چیز همونطوری که میخوام پیش بره
جیمین با گفتن باشهای تماسش رو با یونگی قطع کرد.
از وقتی که یونگی بهش گفته بود نقشهشون تغییر کرده و قراره به زودی به خواستش برسه استرس بدی تمام وجودش رو دربر گرفته بود .
از اتاقش خارج شد و با دیدن تهیونگی که با جونگ کوک داشت شامپاین میخورد تمام خاطرات یک سال پیشش با تهیونگ روی همون میز زنده شد، نگاهشو ازشون گرفت و همینطور که به سمت در میرفت با صدایی که پر از حسرت و ناراحتی بود لب زد
_دارم میرم به کینگ روم سر بزنم و بعد از اونم تا دو روز کار دارم
تهیونگ با تعجب به جیمین نگاه کرد، معمولا پیش نمیومدم که جیمین تا چند روز خونه نیاد. اما سوالی نکرد و فقط با باشهای جوابش رو داد.
با بستن در جونگ کوک به سمت تهیونگ برگشت و کمی از شامپاینش رو مزه کرد.
+اون جدیدا خیلی عجیب رفتار نمیکنه؟
_احساس میکنم زندگی دیگه براش مثل قبل نیست، شاید هنوز با رابطه ما کنار نیومده.
+بعد سه ماه؟
تهیونگ لبخند محوی زد و با بلند شدن از رو صندلیش سمت سینک رفت و لیوانش رو توش گذاشت.
_اون هشت سال بخاطر من هرکاری کرد، مشخصه به این زودی کنار نکشه
سمت جونگ کوک اومد با خم شدن سمتش لیوانش رو برداشت و قبل از این که عقب بره کوک دستش رو دور موچ تهیونگ حلقه کرد و با نگاه عمیقی به چشمای کشیده مرد روبهروش خیره شد
+مهم نیست برام هرچقدر مشکل داشته باشیم ،مهم نیست اگه تو یه خلاف کار باشی و مهم نیست تو این خونه با یه پسری زندگی کنیم که هشت ساله عاشقته، من بهت اعتماد دارم تهیونگ،باشه؟
تهیونگ زبونش رو روی لبش کشید و با نگاه خاصش سرش رو جلو آورد و بوسه کوتاه اما خیسی روی لبای جونگ کوک گذاشت و عقب رفت
_ما از پسش برمیام کوک نگران هیچی نباش
لیوان جونگ کوک رو هم توی سینک گذاشت و سمت تلوزیون رفت و با روشن کردنش دوباره شبکه های پورنی که جیمین نگاه میکرد پخش شدن
کوک با دیدن صفحه تلوزیون و پسری که داشت لخت میشد به تهیونگ نگاه کرد و متوجه شد که تهیونگ با خنده ریزی داره به تلوزیون نگاه میکنه
جونگ کوک ابرو هاشو بالا انداخت و با تکخنده ای سمت تلوزیون رفت و با قرار گرفتن جلوی تلوزیون نگاهشو به تهیونگی داد که حالا داشت به خودش نگاه میکرد
+کیم تهیونگ به چه حقی داری این پسر هرزه رو با همچین اشتیاقی نگاه میکنی؟
تهیونگ شونه هاش رو بالا انداخت و صدای تلوزیون رو زیاد کرد، صدای ناله های پسری که داشت دیلدوی بزرگی رو توی خودش جا میداد باعث شد جونگ کوک به سمت تلوزیون بچرخه و به اون پسر نگاه کنه ، تهیونگ از فرصت استفاده کرد و با نزدیک شدن به جونگ کوک پشت سرش قرار گرفت و سرش رو به سمت گوش کوک نزدیک کرد و با صدای بم و تحریک کنندن لب زد
+دیدن پسر خودم تویهمچین پوزیشنی برام مشتاقانه تره
بعد از اتمام حرفش پایین تنش رو به باسن جونگ کوک فشرد و هوم کش داری توی گوش جونگ کوک کشید.
کوک که جریان خون رو به گونههاش حس میکرد نفسش رو به آرومی خارج کرد و با فشردن لبش زیر دندونهاش به سمت تهیونگ چرخید و با بالا انداختن ابروهاش کنترل رو از دست تهیونگ قاپید و تلوزیون رو خاموش کرد.
+مطمئن باش که هست
بعد با خنده تو گلویی سمت توالت رفت و تهیونگ شکست خورده رو تنها گذاشت، تهیونگ هم با خنده و صدای بلندی جوابش رو داد
_مطمئن باش بعدا برات سخت تر میشه.
______
ČTEŠ
King Room(vkook)
Romanceاونا ناخواسته بهم گره خوردن و حالا شدن تنها خواسته هم. کاپل اصلی: ویکوک کاپل فرعی: یونمین، نامجین