❤︎𝐅𝐨𝐫𝐭𝐡 𝐏𝐞𝐭𝐚𝐥❤︎

2.8K 617 91
                                    


تهیونگ لبخند زیبایی زد و دست‌هاش رو به دو طرف باز کرد.
جیمین که آروم در حال قدم برداشتن بود، لبخند درخشانی زد و با چند قدم بلند خودش رو به آغوش تهیونگ دعوت کرد.
دست‌هاش رو دور کمر هایبرید ببر حلقه کرد و دم خودش رو معلق نگه‌داشت.
تهیونگ با لبخند، دستی پشت گوش‌های هایبرید هاسکی کشید که صدای لبخند تمسخرآمیز جونگ‌کوک به گوشش رسید.
چشم‌هاش رو روی هم فشرد و با چشم و ابرو برای اون گرگ سرتق خط و نشون کشید.

جیمین با لبخند از تهیونگ جدا شد:
- عصر بخیر ولیعهد ته ته، حالتون خوبه؟

با دستش موهای پسر رو تکون داد:
- خوبم جیمین تو چطوری؟

لبه‌ی یکی از گوش‌هاش رو خم کرد و با لبخند لب زد:
- منم خوبم، برای چی گفتین اینجا بیام؟

تهیونگ لبخند شیطنت‌آمیزی زد و با لحنی که مطمئن بود روی اعصاب جونگ‌کوک استریپ دنس می‌ره لب زد:
- جونگ‌کوک مشتاق بود تا باهات مسابقه بده، من بهش گفته بودم که تو توی گلف رقیب نداری اما انگار گوشش به این حرفا بدهکار نیست... بدم نیومد شاهد همچین مسابقه جذابی باشم، تو که مشکلی نداری؟

مغرورانه دست‌هاش رو زیر سینش جمع کرد و با پوزخند به سمت جونگ‌کوک که یک ابروش رو بالا انداخته بود و با چشم‌هاش بهش تیر پرتاب می‌کرد، نگاه کرد:
- بدم نمیاد حال بعضی از گرگای پیر و رو اعصاب رو بگیرم.

جونگ‌کوک با تمسخر، پوزخندی زد و سرش رو پایین انداخت، بعد از دو ثانیه سرش رو بالا آورد و لب زد:
- تو سگ کوچولوی گستاخ، می‌خوای حال منو بگیری؟

شونه‌ای بالا انداخت:
- رو اعصاب تر از تو گرگی اینجا هست؟

فکش رو منقبض کرد:
- راستش منم بدم نمیاد یه درس درست و حسابی به توله سگایی که توپ بازیشون رو گم کردن بدم...

- چه زری زدی جئون؟

- چیه دوباره توپاتو گم کردی کوچولو؟

- بهتره همین الان خفه‌شی تا معنی کوچولو بودن رو برات به تصویر نکشیدم.

- نرینی... نه توروخدا بیا به تصویر بکش!

با حرص قدمی برداشت و به سمت جونگ‌کوک حمله کرد. جونگ‌کوک هم متقابلاً خیز برداشته بود تا حال پسر رو بگیره که، تهیونگ سریع بینشون قرار گرفت و با اخم غلیظی در حالی که دم سیاه سفیدش رو به صورت آزاد نگه‌داشته بود غرید:
- تمومش کنید!

جیمین در سمت چپ و جونگ‌کوک در سمت راست تهیونگ ایستاده بودن و با اخم‌های غلیظشون برای هم خط و نشون می‌کشیدن.

صدای غرش‌های ضعیف جونگ‌کوک و جیمین از بین لب‌هاشون میومد و عمق فاجعه رو نشون می‌داد.

تهیونگ در حالی که انگار عادی‌ترین واکنش‌ ممکن رو می‌بینه، ابرویی بالا انداخت. دست‌هاش رو داخل جیب شلوارش گذاشت و با صدای سرزنش‌گری لب زد:
- باورم نمی‌شه بعد از دوازده سال هنوز نتونستید باهم کنار بیاید.

𝗪𝗵𝗼 𝗔𝗺 𝗜 𝗦𝗹𝗲𝗽𝘁 𝗪𝗶𝘁𝗵?Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora