e🖤1

51 5 1
                                    

•••فردا شب فرار میکنیم •••

این حرف جنسن ۱۵ ساله بود
جنسن این حرف را خطاب به برادرانش مایکل و لینکلن و عشقش جرد گفت

آنها حدود ۳ ماهی بود که توسط گروهی مافیایی دزدیده شده بودند ، و گروه مافیا حتی بعد از گرفتن پول از والدین آنها ، آنها را آزاد نکردند ، جنسن و جرد از کلاس اول همکلاسی و از همان اول عاشق هم شدند ، چرا که جنسن همیشه و همه جا هوای جرد را داشت، اولین بار توی کتاب خانه جنسن متوجه ی جرد شد که بچه های کلاس بالاتر او را مجبور به نوشتن تکالیفشان میکند در آن موقع بود که جنسن با کمک برادرانش از جرد دفاع و بعد از صحبتی کوتاه با هم رفیق و در کلاس سوم متوجه شدند که عاشق هم دیگه شدند و نمیتونند بدون هم تحمل کنند ، اولین بوسه ی آنها در پشت قفصه های کتاب خانه رخ داد ...

شب

جنسن از طبقه بالا تخت به پایین پرید و روی تخت پایینی کنار جرد خوابید جرد روشو سمت جنسن کرد و دستشو روی گونه ی جنسن کشید

جنسن : اولین باری که دیدمت ۶ سالت بود و من ۷ ساله بودم از اولین نگاهت دلمو بهت باختم میدونی دلم میخواد با هم فرار کنیم و بهتر از قبل با هم یه زندگی جدید شروع کنیم...یه زندگی که بی ترس از اینکه کسی مارو ببینه ، همو ببوسیم...میدونی تو این سه ماه بیشتر به حسی که بهت دارم و بهم داری ایمان آوردم...دوست دارم با هم بریم بیرونو... جرد دلم میخواد جای زخم های بدنت خوب شه...جای کبودیا ایی که این دزدایی نامرد تو بدنت ایجاد کردند
جرد : همه چی من ، با تو خوب میشه جنسن...من عاشقتم ، خیلی زیاد...میخوام بدونی که بدون تو حتی نمیتونم نفس بکشم...دنیا برام مثل یه انفرادی میشه من اینو با تموم وجودم دارم بهت میگم...
جنسن : منم همینطور...ببین فردا شب فرار که کردیم والدینمون رو پیدا میکنیمو رفته رفته با هم...با هم به همه ی آرزو هامون میرسیم

جنسن با چشمایی خمار لبای جرد رو بوسید و خودشو توی آغوش جرد جا داد و چشماشو بست

جنسن : میدونی آغوشت امن ترین جای دنیاست؟
جرد : میدونی بهم آرامش میدی ؟

جرد و جنسن شروع به خندیدن کردند و در زمان مایکل برادر جنسن که کنار در و درحال کشیک دادن بود به سمت تخت خودش رفت و

مایکل : جنسن دارند میاند بازرسی اتاق ها...برو تو تخت خودت...
جرد : به اونا چه مربوطه مایک...توروخدا جوری وانمود نکن که انگار از اونا می‌ترسی...

مایکل چشماشو توی حدقه چرخوند و با اکراه خطاب به جرد گفت

مایکل : من نمیخوام با ایستادن در برابر اونا بدنم مثل تو کبود و پر از جای زخم باشه...

جنسن با خشم و با سرعت روی تخت نشست...سرش به تخت بالایی برخودار کرد آخی گفت و بعد با خشم رو به مایکل کرد و

جــدایی|SeparationWhere stories live. Discover now