جنسن : اسم پسرش چیه؟
مایکل : جیسن...
لینکلن : جیسن وینچستر...چشم های جنسن به یاد جرد و پسرش جیسن سرشار از اشک شد ...شاید جیسن همچون جنسن بود اما چشمانی هفت رنگ همچون جرد داشت...
جنسن وارد خانه شد و به محض ورودش جرمی به سمتش اومد و هم رو در آغوش گرفتند
جرمی واقعا شبیه جرد بود تنها فرقش رنگ چشمانش بود آن چشم ها مانند چشم های جرد هفت رنگ نبودجنسن در حالی که جرمی رو در آغوش گرفته بود به سمت سالن پذیرائی رفت روی مبل نشست جرمی هم روی پای اون بود
جنسن : مدرسه امروز چه طور بود ؟
جرمی : امتحانم رو خوب دادم ... راستش بابا میشه یکی از دوستام بیاد خونمون با هم درس بخونیم ؟
جنسن : یکی از دوستات ؟ خوب بدون کلک زدن و دروغ گفتن از شخصیتش برام بگو...جرمی از بغل جنسن بیرون و مقابل او ایستاد و دستشو کنار گوشش برد و
جرمی : تا اینجای منه
جنسن : خوب تو بین همه ی همکلاسی هات قدت بلند تره ... چون به بابا جی رفتی...
جرمی : آره ...خوب قدش تا اینجای منه و خیلی خوش برخورده همه رو با احترام خطاب میکنه مثل من نیست که...خودت بهتر میدونی بابا...راستش همه ی معلما دوسش دارند و نمرش هم مثل من عالیه... خودش میگه اخلاقش مثل باباشه اما چهرش مثل اونی که به دنیا آوردتش... راستی چشماش ... بابا چشماش مثل چشمهای بابا جی هست همینجوری که تو تعریف کردی و تو عکس دیدم ... چشمهای جیسن هفت رنگهجنسن مقداری اخم کرد و با لب های غنچه شده گفت
جنسن : گفتی جیسن ؟
جرمی : آره جیسن فامیلشم وینچستر ... خیلی باهم دوستیم
جنسن : باباشو تا الان دیدی ؟
جرمی : نه راستش سه ماهه اومدن به شهر ما .. من فقط عمو کریس اونو دیدم
جنسن : از خانوادش چی میدونی ؟
جرمی : بابا قراره دوستمو بیارم خونه تا درس بخونیم نه این که تو کارمند استخدام کنی...جنسن خنده ایی تلخ تحویل جرمی داد ... او انگار داشت خودش را درکالبود جرد میدید البته .. جرمی چشمان جرد را نداشت...
جنسن : کارمند ؟
جرمی : نه وایسا!حالا جمله بندیمو درست میکنمجرمی مقداری به زمین نگاه کرد و سپس گفت
جرمی : قراره دوستمو بیارم خونه تا درس بخونیم نه اینکه با هم چیز داشته باشیم
جنسن : چی ؟
جرمی : البته بدمم نمیاد ... اون خیلی نازهجنسن خندید یاد کودکی خودش افتاد ...خودش هم راجب جرد در سن جرمی چنین حسی را داشت
جنسن : جرمی از خانوادش برام بگو!
جرمی : باشهجرمی روی دستگیره مبل نشست و
جرمی : فقط میدونم یه بابا داره و یه عمو ... الانم برای بیماری پدرش به اینجا اومدن تا اون درمان شه
جنسن : بیماری پدرش ؟
جرمی : آره
جنسن : بیماریش چیه ؟
جرمی : نمیدونم فقط میدونم بعد اینکه همسرش ولش کرد به این بیماری دچار شده ...
جنسن : همسرش ...چرا ولش کرد ؟
جرمی : جیسن راجبش زیاد حرف نمیزنه ...هرکی یه چی میگه ... خودش میگه که به پدرش خیانت کرد اما اینطور که عموش میگفت ...پدر جیسن میگه که همسرش مجبور شده بره اما کریس عموی جیسن و خود جیسن این حرفو قبول ندارند
YOU ARE READING
جــدایی|Separation
Fanfiction📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 #جدایی ... ▪▪▪گاهی خودت کاری میکنی که تا آخر عمر حسرتش باهاته...حتی اگه کارتو جبران کنی▪▪▪ ووت و کامنت فراموش نشه 💜