تام : میدونی جنسن خیلی پر توقعی که جرد ترو ببخشه...تو ترکش کردی..تو خوردش کردی...
جنسن با عصبانیت فریاد کشید
جنسن : نههههه تو مقصر بودی...
تام خنده ای قهقهه وار کرد و
تام : من مقصرم خخخ...نه جنسن تو مقصر بودی که سادگی کردی...آره تو خیلی ساده ایی...به نظرت چرا جرد با این همه جذابیت...سکسی ای...توی اون دوران انقدر...چه طور تنها بود...میدونی همه تو اون دانشگاه و خارج از دانشگاه عاشق اون بودند...حتی کسایی که تو فکرشونو نمیکنی...
تام مقدری چشماشو ریز کرد و با یه نیشخند رو به جنسن کرد و
تام : میشا عاشقش بود اما ...به چند دلیل دیدشو نصبت به اون عوض کرد ... اول اینکه روح و قلب اون متعلق به یه نفر به اسم جنسنه...دوم جرد بهش علاقه نداشت...سوم جرد مال من بود و کسی که بهش حتی فکر کنه گورشو با دست خودش کنده...نفر دوم برادرم بود
تام مقداری سرشو پایین آورد و زیر چشمی نگاهش کرد
تام : آره اونم اول عاشقش بود اما به عشقش احترام گذاشت...
+ دهنتو ببند...وای خدای من کریس کنار راهپله ساختمون با عصبانیت ایستاده بود...تام مقداری نگاهشو سمت کریس برد و بعد باز با خنده به جنسن و جرد نگاه کرد
تام : ببینم جرد...تو که قصد نداری که جنسن رو ببخشی...میدونم من با کارام باعث شدم جنسن ترکت کنه اما اون اگه واقعا عاشقت بود ترکت نمیکرد...ها جرد تو که قصد بخش جنسن رو نداری ؟
جرد به تام خیره شد و درحالی که لباشو به سمت جلو داده بود مقداری سرشو به سمت جنسن خم کرد و
جرد : نه چنین قصدی ندارم...
جنسن چشمان اشک آلودش رو به زمین دوخت...جرد چند قدم به تام نزدیک شد و
جرد : تو باید منو با یه چاقو میکشتی...نه اینکه دستگاه اکسیژن رو ازم دور کنی تا با رنج بمیرم...نباید تماس پسرمو دست کم میگرفتی تام...
جرد با خشم و عصبانیت حرف میزد...جنسن و کریس با تعجب نگاهش میکردند...اونا تا الان جرد رو اینگونه ندیده بودند...
جرد قهقهه وار خندید...و بعد بدون مقدمه خندشو قطع کرد و درحالی که مقداری سرشو به سمت پایین نگه داشته بود زیر چشمی به تام نگاه کرد...
آری تام ترسیده بود...نفس نفس میزد...قلبش از ترس میکوبید...جرمی و جیسن از صدای قهقهه ی جرد به بیرون از اتاق آمدند...تام : داری منو میترسونی جرد...
جرد خنده ی بیصدا اما دندون نمایی رو به تام کرد و
جرد : جالبه...کریس ببین تام از من ترسیده...
جرد رویش را سمت کریس و بعد جنسن و فرزندانش کرد ومتوجه شد علاوه بر کریس ، جنسن و جرمی و جیسن هم ترسیدند...
YOU ARE READING
جــدایی|Separation
Fanfic📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 #جدایی ... ▪▪▪گاهی خودت کاری میکنی که تا آخر عمر حسرتش باهاته...حتی اگه کارتو جبران کنی▪▪▪ ووت و کامنت فراموش نشه 💜