e🖤11

8 1 0
                                    

جنسن همچنان با اشک به تصویر نگاه میکرد... تماس جواب داده نمیشد...

جرمی : بابا خوبی ؟
جنسن : آماده ای ؟
جیسن : بله

جنسن به همراه جرمی و جیسن از خانه خارج شد و سوار ماشین شدند و راه افتادند

جیسن : بپیچید سمت راست لطفا ...
جنسن : چی شد که پدرت آسم گرفت ؟
جیسن : راستش ... پدرم ... اون ...اون سل داشت و بعد از اینکه بابام همسرش تنهاش گذاشت ... سل اون با آسم همراه شد ... اون خیلی داغون شد...من شیش ماهه بودم که...

جیسن اشک هایش را پاک کرد و جنسن هم با او میگریست و جرمی با تعجب به آنها نگاه میکرد

جیسن : اون تنها کسیه که من دارم من بدون اون دیگه کسیو ندارم...میدونید من...من مثل بقیه ی  بچه ها نیستم ... من هیچ وقت مادر نداشتم...میدونید پدرم... به با یه مرد ازدواج کرد و من و برادرم... برادری که هیچوقت ندیدمش حاصل عشقشون بودیم .. اما چه عشقی اون...اون جنسن لعنتی پدرمو ول  کرد  در حالی که پدرم عاشقش بود ... هنوزم عاشقشه چون وقتی من این حرفو میزنم ناراحت میشه و میگه اینطور نیست

جیسن دیگر سکوت کرد کل مسیر جنسن آرام گریه میکرد و جیسن به منظره ی بیرون مینگریست و جرمی هم با تعجب به آنها نگاه میکرد...

جیسن : رسیدیم...

آن ها از ماشین پیاده و وارد آپارتمان شدند
پشت در آسانسور ایستاده و پشت سر هم دکمه ی آسانسور رو میفشردند

جنسن : طبقه ی چندمید ؟
جیسن :  دوازدهم ، واحد سه
جنسن : من از پله ها میرم شما منتظر آسانسور بمونید...

جنسن با استرس و ناراحتی پله ها را طی کرد ...فقط خدا میداند چند بار زمین خورد ... خدا میداند در مسیر رسیدن به خانه ی جرد چه قدر گریه کرد
...

بالاخره رسید در زد در باز نشد پس در را شکست به محض شکستن در آسانسور باز و جیسن با عجله وارد خانه شد ... جنسن و جرمی کنار در ایستاده بودند ... از آنجا مشخص بود فردی پشت مبل به زمین افتاده پا هایش مشخص بود...جیسن ابتدا به سمت آشپز خانه رفت کپسول اکسیژن را کشان کشان تا مبل برد و با اشک

جیسن : نفس بکش بابا تو رو خدا نفس بکش ... توروخدا بابا ...بابا جی نفس بکش... بابا...بابا... خوبی؟

صدای ضعیفی به گوش جنسن رسید ، صدایی که  سال ها  در آرزوی شنیدنش بود

جرد : خوبم...جیسن...کاشکی نمیومدی این زندگی برای من پر عذابه...کاش دیر میرسیدی...تا راحت شم...تا دیگه نباشیم تو دنیایی که جنسن کنارم نیست...
جیسن : اینطور نگو!  مگه من آدم نیستم ؟ من دوست دارم بابا ، من به جز شما کسی رو ندارم...نفس بکش...آفرین... بابا چرا انقدر خودتو عذاب میدی ؟ فراموشش کن اون دیگه حتی بهت فکرم نمیکنه ...بابا جن رو فراموش کن اون اگه دوست داشت ترکت نمیکرد...
جرد : اینطور نگو...توروخدا اینطور نگو...
جیسن : گریه نکن بابا
جرد : یه چیز بگم قول میدی نخندی ؟
جیسن : چی ؟
جرد : بوی جنسن...تو بوی جنسنمو میدی

جــدایی|SeparationWhere stories live. Discover now