Part 6

257 45 4
                                    

-خب جین فردا باید بسکتبال بازی کنیم درسته؟؟؟

+اوهوم

-خب بهتر نیست بریم تو حیاط خونتون ؟

+نه طبقه پایین خونمون باشگاه هست

-اوکی

-خب ببین جین وقتی خواستی توپ رو توی تور بندازی باید سه گام بری با هر پایی که راحت تری شروع کن بعد بایست ... تور رو نباید هدف بگیری مربع کوچیک بالای تور رو هدف بگیر خب؟؟

+اوهوم

-حالا به من نگاه کن
یک......دو ....‌‌‌سه....‌‌..پرتاب اره دیدی به همین راحتی توپ رفت توی تور

+خیلی خب حالا بذار امتحان کنم
یک.....دو....سه..‌‌‌‌پرتاب ....عههههه نشد

-دوباره دوباره یالا پسر داری خوب پیش میری

+یک.....دو....سه .....پرتاب  یس بالاخره

و بعد یه های فایو با تهیونگ رفتن

جین مشغول تمرین بود و تهیونگ مشغول دید زدن جین پیشونیش که عرق کرده بود و کمی روی شقیقه هاش جاری شده بود و چشمای قهوه ای نازش و همینطور پوست سفیدش که با رنگ مشکی موهاش هارمونی زیبایی درست کرده بود و لب های درشت و قرمزش که وحشیانه هوا رو به ریه اش میکشید

+یک .....دو .....سه ....‌پرتاب

-وات د فاک

با کنار رفتن تاپ سفید رنگ جین از روی شکم برفیش تهیونگ ناخواسته گفت چطوری شکم جین از مارشمالو هم نرمتر و سفیدتر  بود ؟؟؟
نگاهشو روی رون های توپرش کشید که شلوارک چشبون خاکستریش اون ها رو پوشونده بود

-وااو مطمئنم الهه ماه خودش اینو ساخته

+چی رو؟

-اها هیچی این جونگکوک دیوونه یه سری چرت و پرت گفته بود ذهنم رفت پیش اون

+اهان اوکی فک کنم دیگه بسه خیلی خوب شد فک کنم فردا هر پنج تا توپ رو توی تور بندازم

-افرین تلاشت قابل تقدیره
.
.
.
وارد اتاقش شد که پشت سرش تهیونگ هم وارد شد

+خب میگم نمیخوای بری خونتون ؟؟؟

-نه میمونم خونوادمم شب میان تو رو ببینن

+ببین از اینکه من هیچی نمیگم سوءاستفاده نکن فکر نمیکنی داری زود پیش میری و خیلی زود پسر خاله میشی؟؟؟

-اولا که اصلا پسرخاله نمیشم و رابطه ما فرا تر از ایناست دوما تو مگه دوماه دیگه تولدت نیست؟؟شب تولدت عروسیمونه پس بهتره هم من و تو و هم خانواده هامون تو این دوماه صمیمی تر بشن

با منطقی بودن حرف تهیونگ چشماشو رو هم فشار داد وگفت

+خیلی خب تن لشتو جمع کن میخوام برم حموم

Blueberry scentWhere stories live. Discover now