$جین چیکار داری میکنی اگه الفات ببینه چی؟ لطفا....اون دیگه الفای تو نیستتهیونگ غرشی از سر ناراحتی کرد و با چشمای اشکیش به گرگ سفیدی که زخماشو لیس میزد نگاه کرد
-دوباره به دستت میارم قول میدم هر کاری میکنم که مال من باشی
$جین خواهش میکنم...میخوای الفات تو این حالت تو رو ببینه ؟؟؟نمیبینی چه زخمایی رو تهیونگ گذاشته؟؟ به فکر تهیونگ باش حداقل
جین با چشمای ابیش تو چشمای قهوه ای تهیونگ زل زد و بعد لیسی به صورتش زد که باعث لبخند محو تهیونگ شد
ولی با رفتن جین اون لبخند رنگ باخت
سمت پارکینگ رفتوقتی از توی حیاط رد میشد نگاهی به محوطه جشنشون که حالا به هم ریخته بود میکرد تمام صندلی ها خالی بود تمام میز ها هنوز پر بود از میوه و شیرینی و در امتداد اون میز و صندلی ها جایگاه کشیش و داماد ها
دستش رو مشت کرد و دوباره گرگ درونش غالب شد و چشاش به رنگ خون در اومد
با پاش لگدی به میز زد و همه چیزو انداخت با دوتا دستش صندلی رو برداشت و رو میز کوبید سمت جایگاه الفا و امگا که تزئین شده بود رفت
همه رو به هم ریخت تور هارو پاره کرد و صندلی ها رو که حالا بخاطر غالب بودن گرگش براش مثل پر بودن رو به اطراف پرت میکرد
حتی بادیگارد ها هم جرئت نزدیک شدن به اون الفای خون خالص عصبانی رو نداشتن
سوزی دایه تهیونگ به بادیگاردها گفت که جلوشو بگیرن چون اگه به خودش آسیبی بزنه رئیس اونا رو مقصر میدونه
سه تا بادیگارد سمت الفا رفتن که بگیرنش ولی اون الفا عصبانی تر از این حرفا بود
یکی از بادیگارد ها رو هل داد که به جایگاه کشیش خورد و خون از سرش جاری شد
ولی دو تا بادیگارد تونستن با همکاری هم اونو محکم بگیرن-ولمم ...کنین ..لعنتیاااااا......ولم کنییییییین
&اینجا چه خبره (تق)
همه با صدای عصای پیرمرد توجهشون رو به اون دادن
&وقتی بهت گفتم برش میگردونم یعنی برش میگردونم پس رو اعصابت مسلط باش و دکمه خاموش اون گرگ کوفتیت و بزنبا صدای داد،الفای عصبانی ارومتر شد به پارکینگ رفت ماشینش رو برداشت
سمت خونه خودش و جین رفت بعد از اینکه وارد خونه شد یه راست رفت طبقه بالا و در اتاق کوچک چوبی رو باز کرد دو تا مشروب قوی برداشت و سمت اتاق صورتی جین رفت
وسایل جین اونجا چیده شده بود حتی کتاب هاش و جواهراتش
پنج یا شیش شات زد و بعد رو کاناپه اش بیهوش شد
.
.
.
+مامان نمیشه یجوری از الفا جدا بشم؟؟؟
$جین دیگه این حرفو نزن درسته تهیونگ رو دوست داری ولی رایحه اون الفا روی توعه مارک اون الفا رو گردنته
+و..ولی
$ولی نداره جین بهش فکرم نکن الفات ادم خوبیهجین با چشمای پر از اشک سمت اتاقش رفت و خودشو رو تختش پرت کرد و به این بخت شومش لعنت فرستاد
وقتی یاد اشکای تهیونگ میوفتاد بدنش میلرزید از این که اون الفای قوی و مغرور شکسته بود
و بالاخره تو تخت خوابش خوابید
.
.
.
دو روز بعد نامجون تصمیم گرفت از جین عذر خواهی کنه
از یکی از راننده های پدربزرگش ادرس خونشونو پیدا کرد و به سمت خونشون حرکت کرد
زنگ در خونه رو زد و خدمتکار در رو باز کرد٪ببخشید شما؟؟؟
×من داماد این خانواده امخدمتکار با یاد اوری جدایی تهیونگ و جین به خاطر این الفای احمق چشم غره ای رفت و اونو به داخل راه داد
شاید حق چشم غره رفتن رو نداشت ولی اون خدمتکار بارها شاهد عاشقانه های تهیونگ و جین بود و دست اخر هم امروز شاهد اشک های جین بخاطر از دست دادن عشقش
خدمتکار مثل خواهر جین بود ،خیلی باهم صمیمی بودن و نمیتونست به هم ریختگی جین رو بخاطر این الفا ببینهجین دو روز بود خودشو تو اتاق حبس کرده بود لااقل دیگران اینطور فکر میکردن
ولی جین وارد یه هیت خیلی شدید شده بود که حتی نمیتونست از رو تخت بلند بشه و این هیت شدید دو دلیل داشت اینکه دو روز پیش مارک شده بود و بدن خیانتکارش یکی شدن با اون الفا رو میخواست و دیگری به خاطر الفا شدنش که وحشتناک درد و شهوتش رو بیشتر میکرد
نامجون سمت در اتاق جین رفت و در زد
اون امگای شهوتی با استشمام بوی الفاش به طور ناخوداگاه با چشمای ابی از روی تخت بلند شد و سریع در رو باز کرد هیچی نمیفهمید امگای درونش دیوانه شده بودبا باز کردن در موجی از رایحه بلوبری تو صورت الفا خورد که الفا رو از خود بیخود کرد مست بوی خوب جفتش شده بود
امگا با پاهای ضعیفش بیشتر سمتش رفت و دستش رو گرفت و داخل اتاق کشید و با چشمای پاپی شکل گفت+الفا لطفا ...دو روزه دارم از درد میمیرم یکاری کن
جین با گریه و اشک اینا رو میگفت حجم شهوت و درد بدنش اونقدر زیاد بود که مغزش به افکارش ارور میداد
×عاح.... چیکار کنیم ؟؟.......خیلی درد داری؟؟
رو تخت ولو شد و تو خودش جمع شد نمیدونست چرا برعکس رایحه نامجون که تو دوران هیت ارومش میکرد این رایحه شهوت و دردش رو بیشتر میکرد براش مهم نبود چی میشه فقط میخواست از این درد خلاص بشه
روی تخت چرخید و الفا رو دید که روی تخت نشسته سمتش رفت و لبای درشتش رو بین لبهای قلوه خودش گیر انداخت
ولی سریع ازش جدا شد و از دل درد تو خودش جمع شد عرق از سر و روش میریخت احساس میکرد تو فر داره میپزه
نامجون نزدیکش شد و کمرش رو نوازش کرد و اشک ریخت×میدونی الان باید سه نفر میبودیم ؟؟میدونی ما دوتا چقدر دنبالت گشتیم....دیر اومدی... دیر اومدی.... الان اون نیست....
روی جین خیمه زد و لب هاشو بوسید ولی جین از فرط درد چیزی نمیفهمید
_______تازه داستان داره شروع میشه😈
VOUS LISEZ
Blueberry scent
AléatoireCouple: Taejin,Namjin Genre:romance،omegaverse,mpreg °•○●•°°•○●•°°•○●•° +جناب قاضی الفای من ناتوانی جنسی داره و من به همین علت نمی تونم بچه خودم رو داشته باشم -ما میتونیم یه بچه از پرورشگاه داشته باشیم امگاااا! ^جناب کیم سعی نکنید با...