part 7

38 4 0
                                    

لیسا : خیلی قشنگ بود باید میگرفتمش
جیمین : مراسم عروسیه نه وای لیسا ول کن ترو خدا زیادی باز بود دیگه ولش کن اینایی که خریدی خیلی هم بهتره
لیسا : اونجارو نگاه کن
جیمین : چرا اونجا داره چرت میزنه صبر کن ببینم ایو کجاست
دیود طرف اقای پارک
پارک : چرا اینطوری راه میری
جیمین : جونگ کوک کجاست
پارک : با ایو رفتن واسه ناهار بیرون
جیمین : یعنی الان هیشکی خونه نبود ما اومدیم
سیگارشو روشن کرد : نه چرا
جیمین یهو مثل برق باد به سمت بالا رفت
لیسا : چش شد یهو
.
.
لیسا : خوبه به چی فکر می‌کنی
جیمین : هیچی فقط یکم دلم گرفت
لبخند زد : بخواطر ازدواج
جیمین : اون ازم کوچیک تره این یکم یه جوریه
لیسا : نگران نباش همه چی خوب پیش می‌ره
جیمین : چه خوب باهاش کنار اومدی
لیسا : می‌خوام همه اینطوری بهش فک کنن من خوبم واسم هیچی مهم نیست و من آدم خوبی نیستم
خوب بریم
.
( شما رو زن شوهر اعلام میکنم )
همین کافی بود واسه شکستن قلبش ‌.
با لبخند بغضشو قورت داد لبخند زد نمی‌خواست زعیف باشه
لیسا : مبارک باشه آقای پارک
آها راستی امشب پرواز دارین
پارک : اره امشب میرم
.
جیمین : آخی بلاخره تموم شد
لیسا : هوم فیلم میبینی
جیمین : واقعا میخوای فیلم ببینی
لیسا : چیکار کنم حوصلم سر رفته
جیمین : صبر کن ببینم بریم بیرون
لیسا : اره بریم تهیونگ صدا کن من برم حاضر شم
جیمین : اکی
رفت بالا تا آماده شه هودی سیاه با ساق سیاه کتونی برداشت پوشید رفت پایین : خوب بریم
تهیونگ : کجا میخوایم بریم
لیسا : نمی‌دونم یه دور کوچیک می‌زنیم
از خونه رفتن بیرون
لیسا : بریم بار
جیمین : یکم پر صدا نیست
لیسا : چیکار کنم خو دلم مشروب خاس
جیمین : بیرون از بار هم هست
لیسا : زد حال
.
تهیونگ : بیا
شیشه رو داد دستش
لیسا : ممنون
جیمین : فردا دوباره باید بریم شرکت
لیسا : پخش اصلحه رو دادن ایو من کار ندارم یه چند وقتی استراحت کنمم خوبه
جیمین : میشه جاتو با من عوض کنی اصلا حوصله شو ندارم
لیسا :سری تر بریم من وسایلامو ببرم تو اون اتاق
تهیونگ : عجله نکن هر وقت بری میتونی ببری
جیمین : به نظرتون جونگ کوک حالش خوبه
تهیونگ : اره داره ا ولش
لیسا : هوم
جیمین : راستی از جاناتان چه خبر
لیسا : خوبه
جیمین : همین خوبه وای چقدر شما دوتا کم حرف شدین
تهیونگ : این چون تو حال خودش نیست من که همیشه کم حرفم
جیمین : تو کم حرفی
تهیونگ : نه پس تو کم حرفی سر همرو می‌بری
جیمین : به نظرم دیگه نخور چون داری چرت میگی
لیسا افتاد
تهیونگ : انقد حرف نزن اینو بگیر
هردوشون شونه هاشو گرفتن
تهیونگ : چرا قش کرد
جیمین : مودلشه میخوره قش میکنه بریم
تهیونگ : هوم
.
چشامو باز کردم با سردرد زیاد دوباره این سردرد خونه خیلی ساکت بود معلوم بود همه رفتن رفت توی آشپزخونه واسه خودم قهوه درست کنم اولین روز بیکاری چیکار کنم
برم بیرون فیلم ببینم بخوابم
گوشی زنگ خورد
لیسا : الو
جاناتان : خوبی صدات که خیلی گرفته
لیسا : نه خوبم به خواطر زیاد خوابیدنه کجایی
جاناتان : شرکتم ولی اصلا حوصلشو ندارم
لیسا : پیداش کردی
جاناتان : یه هفته دیگه پیشتع
لیسا : اکی ممنون اوممم چیکار کنیم میای بریم بیرون
جاناتان : ا حتما
لیسا : پس منتظرتم
.
لیسا : کنترلو بده
تهیونگ : دارم چیزی میبینم
لیسا : منم می‌خوام فیلم ببینم
تهیونگ : به من چه
لیسا می‌ره روی تهیونگ تا کنترل بگیره
لیسا : ولش کننن
ایو وارد حال میشه
ایو : بچه هااا
جیمین : چیشده چرا جیغ میزنیی
ایو : حدس بزنین چی شدههه
جیمین : ام جونگ کوک مرده
لیسا میزنه رو سرش
جیمین : چیه خو
ایو : نخیر داری عمو میشی
جیمین : واتتت نمی‌دونستم انقد سرعت کوکی زیاده
دوباره یه تو سری دیگه میخوره
ایو : باید به پدرم خبر بدممم
لیسا : راستی امروز مهمون دارم دوستم میاد
تهیونگ : دختره یا پسر
لیسا : دختر
جیمین : مگه تو دوستی  داری
لیسا : انقدم تنها نیستم
تهیونگ : خدا کنه خوشکل باشه
جیمین : تو به خوشکلیش چیکار داری
تهیونگ : جیمینا میدونستی من استاد مخ زنیم
جیمین : تهیونگا دختررو فراری ندی
لیسا : راس میگه به نظرم تو اصن نیا تورو ببینه فرار میکنه
تهیونگ : انقد مزه نریزین حالا انسانه
لیسا : نه علاقه
تهیونگ : لیسااا
لیسا : ببخشید اره انسانه آخه یه جوری میگی انسانها انکار بد بخت حیوونه
صدای در *
لیسا : خوب اومد
درو باز کرد دختر وارد خونه شد
لیسا : خوش اومدی بیا تو
مارال : ممنون
تهیونگ : سلام من دوست لیسام تهیونگم
مارال : خوشبختم منم مارالم
روی مبل نشست
لیسا : چی میخوری برات بیارم
مارال : یه اب میوه کافیه
لیسا : الان میارم
ایو از پله ها اومد پایین
مارال دید
زنده بود داشت نفس می‌کشید
همش دروغ بود.
فلش بک *
بلند شد بره از توی اتاقش چیزی برداره
صدای بلندشونو شنید وایساد تا ببینه چی میگن
جونگ کوک : نکنه دوست دخترت توی آمریکا شنیدم فوت کرده
ایو : با لبخند غمگین اون تنها کسم بود ازم گرفتی به خواطر تو به خواطر اینکه گفتم نمیخوامت مرد به خواطر حرف من کشتش و الان ازم میخوای چیکار کنم دیگه میخواد کیو ازم بگیره دوست دارم چون مجبورم میفهمی مجبورم
جونگ کوک حرفی واسه گفتن نداشت
ایو دوست دختر داشته و اون دختر مرده
الکی مرده مریض بوده؟
وارد اتاقش شد تلفن برداشت
شماره رو گرفت
لیسا : الو سلام
جاناتان : ا سلام خوبی
لیسا : ممنون میخواستم ازت یه سوالی بپرسم
جاناتان : بپرس
لیسا : تو با ایو خوب بودی می‌دونی دوست دخترش کیه و چرا فوت کرده
جاناتان : مردنشو نمی‌دونم چرا ولی میشناختنش
لیسا : من فک نکنم مرده باشه میشه یکم پرس جو کنی
جاناتان : مشکلی نیست ولی چرا
لیسا : چیز مهمی نیست چیزی پیدا کردی زنگ بزن
جاناتان : باشه فعلا
لیسا : فعلا
.
زنگ *
لیسا : چیشد
جاناتان : نمرده زندست فقط از شناسنامه یه نفر دیگه استفاده می‌کنه
لیسا : میتونی یه تصادف راه بندازی
جاناتان : اون که کارمه
.
جاناتان : امروز بد ظهر از اینجا رد میشه
لیسا: باید برم جلوش
جاناتان : دقیقا
لیسا : اکی
ماشین دید هیچ ماشین دیگه ای نبود خیلی خلوت بود
ماشین روشن کرد با بیشترین سرعت رفت جلوی ماشین از ماشین پیاده شد
مارال : چیکار میکنی
لیسا : ا واقعا متاسفم یهو از دستم در رفت
مارال : ممکن بود بخوره به ماشین
لیسا : متاسفم میتونم خسارتشو پرداخت کنم
چراغ جلویی ماشین کلا پریده بود
لیسا : شمارتونو میتونم داشته باشم تا واسه پرداخت خسارت زنگ بزنم
شماره رو گرفت
.
به رستوران دعوتش کرده بود
مارال : خسارت که دادی کار دیگه ای داری
لیسا : میتونیم با هم دوستای خوبی باشیم شما واقعا خیلی خوش اخلاقین
مارال: لطف داری چرا که نه
لیسا : پس بفرما هرچی میخوای سفارش بده به حساب من
پایان فلش بک *
ایو دوید دست مارال گرفت کشید سمت در پشتی
ایو : همه چی دروغ بود تو زنده ای منو مسخره کردی مارال منو ببین
مارال : وقتی به هوش اومدم شنیدم ازدواج کردی واسه همین دیگه نیومدم
ایو : کی همچین کاریو باهات کرد
مارال : چیزی نیست فقط یه تصادف ساده بود من دیگه میرم
ایو : داری فرار میکنی
مارال : همه چی تموم شد ایو
لیسا : چیزی شده
مارال : نه من دیگه میرم
لیسا : به این زودی
دم در وایساد
مارال : میدونستی من کیم مگه نه همه چی ساخته گی بود
لیسا : چی نمی‌فهمم چی میگی
مارال : خودتو به اون راه نزن
لیسا : چه ساختگی باشه که نه تو الان توی دست منی نمیتونی کاری انجام بدید
مارال : چی
لیسا : منم خوشحال شدم عزیزم فردا میبینمت
درو بست
تهیونگ : چه مزخرف بود
لیسا : پشت دختر مردم اینجوری حرف نزن
زنگ موبایل*
لیسا : الو
جاناتان : چطور پیش رفت
لیسا : عالی عکسارو چاپ کردی
جاناتان : اره فردا میارم واست
لیسا : ممنون منتظرم
جاناتان : فعلا
لیسا : بای
یک ماهی از حاملگی ایو می‌گذشت
یک نیم ماه از عروسی
لیسا : دارم چاق میشم نخورم بهتره
جیمین : اره شکمت اومده جلو
خندید
لیسا با چوب زد تو سرش
جیمین : دست بزنت چه خوب شده همرو میزنی اصن من میرم بخوابم
لیسا : چاغ نشدم اصن
.
مارال : ازم چی میخوای
لیسا : می‌دونم میخوای ابروت نره واسه همین باید باهام همکاری کنی
مارال : چرا باید همچین کاری کنم اونوقت
عکس از توی پوشه آورد بیرون
لیسا : به خواطر این
لیسا : اگه ایو بفهمه با پدرش بهش خیانت کردی خوشحال نمیشه
مارال : از اولم بین منو ایو چیزی نبود پس الکی خودتو اذیت نکن
لیسا : دلم واسه ایو میسوزه که عاشق همچین آدمی مثل تو شده
بیا با هم خوب کنار بیایم من همه برگه ها اختلاس کثافت کاری آقای پارک با این عکسا باهات معامله میکنم چطوره
مارال : من نمی‌دونم پرونده های کجان
لیسا : پیداش میکنی تا آخر هفته بهت وقت میدم بهتره زودتر به دستم برسن وگرنه همه فضای مجازی باهاشون پر میکنم
مارال : اگه یه بار دیگه برم پیشش منو می‌کشه
لیسا : تو کارتو بلدی میتونی  من حرفامو زدم تا آخر هفته یادت نره بای

blood Lovers.2Where stories live. Discover now