part(5)

370 60 17
                                    

آهنگ هارو پلی میکنید دیگه 🙂 ؟

از دید یونگی

بعد از رفتن هوسوک آیپد سفیدروی میز رو برداشت و بعد از باز کردن صفحه اش رو مبل راحتی جا گرفت
بدنش رو به حالت ریلکس در آورد
فنجون قهوه آمریکانوی داغش رو از روی میز برداشت
خبر جنجالی امروز

( مین یونگی ، تاجر و هتلدار سرشناس با پارتنرش دیده شد )

عکس هایی از امروز روی سایت ها بود
از زمانی که سوار ون شدن ، از خرید ها از غذا خوردن و....

پوزخند کوتاهی زد
مردم زیادی توی زندگیش سرک میکشیدن و هیچوقت قرار نبود واقعیت زندگیش رو بفهمن
اون خواننده ، مدل یا بازیگر نبود اون فقط یه آدم موفق بود

حدود هفت هزار کامنت توی این چند ساعت نوشته شده بود

کامنت ها رو باز کرد

( اون پسر مشکل جسمی داره ؟! چرا روی ویلچره ! )
( اون خیلی زیباست مطمئنم اگه من هم بودم به عنوان پارتنرن انتخابش میکردم )
( صبر کن ببینم ، یعنی مین یونگی گیه ! چقدر چندش آور ......)

اوه اون عادت داشت به حرف های بیرحمانه مردم

خانوم مسنی که از قدیم پیششون کار میکرد تقریبآ براش شبیه به یک دایه بود نزدیک اومد

_ یونگی ، انقدر قهوه داغ نخور

پسر لبخند کوتاهی از نگرانی زن تقریبآ مسن که حالا موهاش جو گندمی شده بودن و داشت رو به پیری میرفت زد

_ سعی میکنم کمتر اینکارو کنم ، میدونی قهوه اعتیاد آوره !

زن در حالی که فنجون قهوه رو از روی میز برمیداشت خطاب به یونگی گفت

_ مهمون داری ، نگهبان گفت جانگکوک توی باغ منتظرته

پسر اخم ریزی کرد و زیر لب ( ممنون ) کوتاهی زمزمه کرد
آیپد رو خاموش کرد و روی میز قرار داد و بلند شد

به طبقه اول رسید

جانگکوک با همون استایل همیشگیش نزدیک به در ایستاده بود و کامل وارد باغ نشده بود
اون پسر توی این زمان نبود ! محو چی شده بود ؟!

از روی شونه اش نگاهی به باغ انداخت
اون پسر داشت تاب سواری میکرد

آروم بودنش یواش یواش داشت جاش رو به خشم میداد
هیچکس حق نداشت به چیز های زیبایی که مال اون بود اینطور خریدارانه نگاه کنه

و هوسوک ! باید حدس میزد که اون پسر از کلاب اومده ، اون قصد داره که تموم اطرافیان یونگی رو برای خودش کنه !
این خیانت بود ؟!
درسته این خیانت بود

پس چرا با بی حواسی اجازه میداد لبخند درخشانش یا موهای قهوه ای رنگش که باد اونها رو با ملایمت نوازش میکرد و بهم میریخت رو کسی ببینه

CharmingWhere stories live. Discover now