غلط های پارت ادیت شد 😊
آهنگ و پلی کنید قشنگا 💫
از دید تهیونگ
یونگی منتظر بود
منتطرحرف های من ، نمیدونستم چه طور داستانش رو تعریف کنم تا قابل ترحم به نظر نرسه اما هر طور فکر میکردم اون زیادی معصوم بود و در هر صورت مثل یه قربانی به نظر میرسید_ باید بهم قول بدی که هیچکدوم از این حرف ها رو به روی هوسوک نمیاری و من و از گفتنش پشیمون نمیکنی
یونگی همونطور که چشم هاش رو بسته بود زیر لب زمزمه کرد ( قول میدم )
_ هوسوک همسایه من بود ، تقریبا باهم رابطه خوبی داشتیم ، اون هر دفعه که من رو میدید با لبخند بزرگی بهم سلام میداد
تهیونگ با به خاطر اوردن لبخند های درخشان هوسوک لبخند کوتاهی زد و به رو به روش خیره شد
نفس عمیقی گرفت__ متوجه شدم که دوست پسر داره ، اونموقع دانشجو بود ، و مشخصا خانواده اش هم از این موضوع بی خبر بودن
یادمه اسم اون پسر سوهو بود
پسر قدبلند و زیبایی بود انقدری که هنوز قیافه اش رو با جزئیات به خاطر میارمیکروز که پسر دنبال هوسوکاومد پدر هوسوک بهش شککرد و اونروز بود که فهمید اون دوست پسر داره
یونگی که حالا برای شنیدن بقیه ماجرا کنجکاو شده بود به سمت تهیونگ چرخید
پسر حرفش رو قطع کرد و نفس لرزونش رو خارج کرد
قطره اشکی از چشمش چکید و لبخندش حالا کاملآ از بین رفته بود
همونطور که به رو به رو خیره بود ادامه داد_ من هم کنجکاو بودم ، پس بدون این که بفهمن من هم پشت سرشون راه افتادم
پدرش جلوی تمام هم دانشگاهیاش ، اون رو خورد کرد ، تحقیرش کرد ، و حتی زدش ، من فقط از دور تماشا میکردم ، هنوز جرات این که جلو برم رو نداشتم
هنوز حرف ها و نگاه های منزجر کننده دانشجو ها رو یادم میاد ، انگار به چیز کثیفی نگاه میکردنپدر هوسوک اون رو کشون کشون از اونجا دور کرد و نذاشت دیگه هیچوقت سوهو رو ببینه
همین مسئله باعث شد که اون دانشگاه رو ادامه نده
یادمه درست از همون روز صدا های وحشتناک شروع شد
صدای فریاد های هوسوک که کمک میخواست اما هیچکس کمک اون پسر نرفت
بعضی وقتا صدای فریاد ها تا صبح ادامه پیدا میکرد
مشخص بود کهاز روش های قدیمی برای درمان پسرشون استفاده میکردن
اون رو با زور داخل وان آب یخ نگه میداشتن و بعد بلا فاصله آب رو تا حد جوش داغ میکردن
فکر میکردن با این روش میتونن اون رو عوض کنن
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Charming
Hayran Kurguفریبنده 🌙💫 به اتمام رسیده 🧡 توجه ((بوک اسمات دارد )) پس اگه برای سنتون مناسب نیست نخونید ☺️🧸🌟 _______ من جانگ هوسوک پسری ۲۶ ساله ای که زندگی مزخرفی داشتم ، رد های زیادی از تیغ روی دستم به یادگار مونده بار ها و بار ها تلاش کردم که خودم رو با مر...