عسلای من مراقب خودتون هستین دیگه ؟! 🙂
و این که خودتون و برای یه پارت طولانی آماده کنیدآهنگ و پلی کنید لطفا 🖤
_____
روز مهمونی
از دید یونگی
توی چند روز گذشته جانگکوک تقریبآ هرروز به اینجا با بهانه های مختلف میومد
به هوسوک نزدیک تر شده بود و این برای من آزار دهنده بود
هوسوک نباید لبخند های درخشانش رو خرج جانگکوک میکرد
اون نباید به جانگکوک اجازه میداد تا به بهانه گرم کردن دست های هوسوک اون هارو روی شکمش بذارهامیدوار بودم تا هوسوک هم مثل سوزی نباشه
به سمت اتاق هوسوک رفت و بعد از در زدن وارد اتاق شد
ناخود آگاه لبخند کوچیکی روی لب های یونگی نقش بست
اون فرشته فریبنده روبه روی آیینه ایستاده بود با مو های نیمه فر و بلوز سفید و کت جینی کهتنش بود
اون افسونگر یونگی بود
انگار زاده شده بود تا با سخاوت زیبایی هاش رو به رخ یونگی بکشهنزدیک هوسوک ایستاد و پشت گردنش بوسه کوتاهی گذاشت
_ خیلی زیبایی !
هوسوک لبخندی زد
_ داره دیر میشه آقای مین ، تعریف کردن از من رو بذار برای بعد از جشن
پسر بزرگ تر با گرفتن چونه دلبرش سرش رو کمی به سمت خودش چرخوند و بوسه کوتاهی روی لب های پسر نشوند
هوسوک لبخند کوتاه و خجالت زده ای روی لب هاش نشوند
خوشحال بود اون معنی شادی و آزادی و عشق رو به خوبی فهمیده بود
و نمیتونست ناراحت باشه که یونگی اوایل رفتار بدی داشت
یونگی فرشته زخمی بود که کسی اون رو نمیفهمید اون کسی بود که اطرافیانش بهش پشت کردنسوار ماشین مشکی رنگ پسر شدن
کم پیش میومد تا پسر چشم گربه ای بخواد رانندگی کنههوسوک کنارش روی صندلی کمک راننده جا گرفت
دونه های کوچیک برف روی زمین مینشستن
پسر بزرگتر دستش رو روی دست دلبرش گذاشت
_ من قبل از تو توجهی به فصل ها نداشتم جانگ هوسوک ، تو برای من مثل تابستونی ، شن های داغ و ساحل آروم و نوشیدنی خنک ، تو این حس و بهم میدی ،
دوست دارم هرچه زود تر این فصل سرد و خشک تموم شههوسوک دست یونگی رو نزدیک لب هاش برد
بوسه کوتاهی پشت دست پسر نشوندرو به روی عمارت پر زرق و برق و روشن جئون ایستاد
اینجا دقیقا نقطه مقابل عمارت مین بود
YOU ARE READING
Charming
Fanfictionفریبنده 🌙💫 به اتمام رسیده 🧡 توجه ((بوک اسمات دارد )) پس اگه برای سنتون مناسب نیست نخونید ☺️🧸🌟 _______ من جانگ هوسوک پسری ۲۶ ساله ای که زندگی مزخرفی داشتم ، رد های زیادی از تیغ روی دستم به یادگار مونده بار ها و بار ها تلاش کردم که خودم رو با مر...