آهنگ پلی کنید خوشگلا
از دید هوسوک
پسر چشم هاش رو به آیینه دوخته بود بود به کبودی های کمرنگ شده صورتش نگاه میکرد
درسته کبودی ها درحال خوب شدن بودن اما با چشم های قرمز و پف کرده اش چیکارمیکرد
شب گذشته بعد از این کهیونگیاز شرکت برگشته بود هوسوک رو درحالی کهچت میکرد و به صفحه چت لبخند میزد دید
دعوای بزرگی راه انداخت سرش فریاد زد
حرف های یونگی قلبش رو میشکست
اون پسر چشم گربه ای همیشه اون رو قضاوت میکرد
دوباره به خاطر آورد کهاون رو از کلاب آورده
و بعد اون رو داخل اتاقش برد و در رو قفل کردقسمت دردناکش این جاست کهاون حتی نمیتونست از خودش دفاع کنه چون حتی یونگی صداش رو هم ازش گرفته بود
قطره اشکیکه دوباره روی گونه اش جاری شده بود رو پاک کرد
چند تا بیسکویت از روی میز برداشت تا حد اعقل شکمش ابروش رو نبرهبعد از شستن صورتش با اب سرد
و زدن پرایمر شروع به میک اپ کرد ، درسته که بی حوصله اس اما هنوز قرارشون رو با جکسون فراموش نکرد
حوصله دردسر بزرگتر با یونگی رو نداشتمیکاپ لایتی انجام داد درحدی کهفقط جای کبودی های روی صورتش رو بپوشونه و در اخر کمی بالم لب زد و به سمت کمد رفت
بلوز اور سایز مشکی و سویشرت مشکی میتونست گزینه بدی نباشه
و بعد از اماده شدن به ارومی دستش رو به سمت دستگیره در اتاق برد
در باز بود
پوزخند کوتاهی زد و از اتاق خارج شد و به سمت سالن رفت
ساعت حدود ۱ ظهر بود و تا الان هم حسابی دیر کرده بود پس لبخند درخشانی زد و قدم هاش رو روی سنگ های تیره تند تر کرد
صدای صحبت از سالن اصلی میومد اون صدا رو میشناخت
جکسون زود تر از چیزی که باید رسیده بود
وارد سالن شد کنار یونگی و جکسون تهیونگ هم ایستاده بود اما اون چرا اینجا بود
جکسون لبخند کشداری زد و به گرمی سلام کرد
و در جواب هوسوک هم لبخندش رو حفظ کرد و تعظیم کوتاهی کردیونگی به کنارش اشاره کرد تا هوسوک بنشینه
و پسر به ارومیکنارش جا گرفتیونگی همونطورکه دست هوسوک رو گرفته بود رو بهش چرخید
_ هوسوک ، تهیونگ میخواد تورو ببینه بعد از چند تا عکس میتونید برید توی باغ صحبت کنید
پسربعد از شنیدن کلمه صحبت کردن پوزخندی زد
جکسون شروع به عکاسی کرد و سوالاتی از اونها میپرسید که یونگی فقط جوابشون رو میداد
جک که حالا شک کرده بود چه اتفاقی افتاده رو به هوسوکچرخید و این بار سوالش رو مستقیم از هوسوک پرسید
YOU ARE READING
Charming
Fanfictionفریبنده 🌙💫 به اتمام رسیده 🧡 توجه ((بوک اسمات دارد )) پس اگه برای سنتون مناسب نیست نخونید ☺️🧸🌟 _______ من جانگ هوسوک پسری ۲۶ ساله ای که زندگی مزخرفی داشتم ، رد های زیادی از تیغ روی دستم به یادگار مونده بار ها و بار ها تلاش کردم که خودم رو با مر...