آهنگ و پلی کنید دیگه 🥺
ازدید هوسوک
نگاهش رو از آسمون خاکستری رنگ گرفت
به جلوش نگاه کرد عمارت هم به همین رنگ بود اینجا همه چیز مرده بود
از روزی که از بیمارستان مرخص شدم کارم نشستن روی همین تاب سرد و نگاه کردن به اطراف بود
این باغ مثل کتاب های داستان بود
گل ها و درخت های زیبایی داشت اما صاحبش یه دیو بود
یه دیو ترسناک که هیچوقت قرار نبود عوض بشهدست هاش رو دور زنجیر تاب قفل کرد و سرش رو به دست راستش تکیه داد
چشم هاش رو بست و اجازه داد مثل همیشه سرما زیر پوستش بخزه تا حدی که سر شدن انگشت هاش رو حس کنه
پتوی مشکی و سبک و نرم از دورش کمی باز شده بود و این باعث میشد سرما رو بیشتر حس کنهصدای جیک جیک پرنده ای به گوشش میخورد
هوسوک چشم هاش رو با کنجکاوی باز کرد اطراف رو نگاه کرداز روی تاب پایین اومد
اطراف و با دقت بیشتری نگاه کردبدن زخمی و ناتوان همون پرنده اونروز رو دید
همون روزی که صداش رو از دست داداشک هاش بدون این که بفهمه راه خودشون رو باز کردن
اون پرنده هم کمک میخواست اونها هردو کمک میخواستن اما فرق بزرگی با هوسوک داشت ، اون صدایی برای کمک خواستن داشت
دست های یخ زده اش رو به سمت پرنده برد و اون رو به آرومی بلند کرد
با خودش گفت
( تو نباید بمیری ، ما قول دادیم که زنده بمونیم )
پرنده کوچیک رو میون دست هاش مخفی کرد و به سمت عمارت راه افتاد
قدم های سریع و بی صداش رو به سمت اتاقش برداشت بعد از رسیدن به اتاقش در رو پشت سرش قفل کرد و مشعول بررسی پرنده شد
از دید یونگی
توی بالکن ایستاده بودم و سعی داشتم با قهوه گرم توی دست هام خودم رو گرم کنم و در عین حال به اون پسر نگاه میکرد
کار هر روزش همین بود ساعت ها روی تاب سرد مینشست ، تا سر حد یخ زدگی
اون خودش رو عذاب میداد و این عذاب براش زیادی بودموهای قهوه ای تیره هوسوک حتی از این فاصله هم براق بودن خودشون رو نشون میدادن
و حتی از این فاصله هم صورتش زیبا دیده میشد
کمی رنگ پریده به نظر میرسید اما این چیزی از خیره کننده بودن اون نیمرخ بی نقص کم نمیکرد
اون اریل بود درست مثل یه پری دریایی زیبا و خیره کننده ،
چهره افسونگر و شخصیت معصوم ، اون حتی صداش رو مثل پری دریایی از دست داده بود و این دردناک بوداون چشم هاش رو باز کرد
دنبال چیزی میگشت
از روی تاب بلند شد و به گوشه حیاط رفت
اون دیگه چی بود !
نگاهش به پر های تیره و نوک کوچیک اون حیون کوچیک خورد
یه پرنده ؟
YOU ARE READING
Charming
Fanfictionفریبنده 🌙💫 به اتمام رسیده 🧡 توجه ((بوک اسمات دارد )) پس اگه برای سنتون مناسب نیست نخونید ☺️🧸🌟 _______ من جانگ هوسوک پسری ۲۶ ساله ای که زندگی مزخرفی داشتم ، رد های زیادی از تیغ روی دستم به یادگار مونده بار ها و بار ها تلاش کردم که خودم رو با مر...