⁷۫ ּ ⋆𝐝𝐚𝐝

71 14 0
                                    

"انجامش دادی؟"
"بله مستر، با موفقیت انجام شد."

مرد پوزخندی زد و انعام قابل توجهی روی میز گذاشت.

"برای سریع بودن و لیاقت زیادت برای همکاری با من انعام بیشتری میگیری.."

جام کوکتل رو به لبهاش نزدیک کرد، ازش نوشید و به لبخند ملیح پسر خیره شد.

"مرخصی"

...

با پیچیدن ناگهانی درد در بدنش، صورتش رو جمع کرد و چشماش‌رو آروم باز کرد.
چند بار پلک زد تا بتونه واضح تر ببینه و اولین چیزی که دید سقف سفید رنگ بیمارستان بود.
گوشش سوت کشید و باعث شد دوباره چشماش‌رو با درد ببنده.
صداهای نامشخصی از بیرون میومد، ولی ذهن پسر خسته تر از آنالیز کردن صدا بود.
در همون لحظه در اتاق با شدت باز شد و باعث شد مو کاراملی کمی تکون بخوره.
قبل از اینکه متوجه چیزی بشه، در آغوش آشنایی فرو رفت.
سرش رو به شونه‌ی پسر تکیه داد و اجازه داد، مو بلوند با هق‌هق های ریز خودشو آروم کنه.

"اگه..اگه..
خیلی بدی مین یونگی..خیلی زیاد"

درحالی گفت که حلقه‌ی دستاش‌رو دور پسر محکم تر میکرد.
وقتی چیزی از جانب مو کاراملی نشنید، کمی ازش فاصله گرفت و به چشم‌های مرطوب، ولی ناخوانا و بی روحش خیره شد.
یونگی نگاهش رو گرفت و ثانیه‌ای بعد، فردی با موهای آبی و آشفته و با چشم‌هایی سرخ به مو کاراملی خیره شد.
به سمتش دویید و شونه‌هایی که ثانیه‌هایی قبل در آغوش مو بلوند بود بین دستاش فشرد.

"بهم بگو اگه طوریت میشد من باید چه غلطی میکردم؟ بهم بگو!"

با فریاد گفت و طولی نکشید تا مروارید های بی رنگ از صدف مشکی رنگ چشماش جاری بشه و روی گونه‌ی مو کاراملی بشینه.
پسر هقی زد و روی زانوهاش فرود اومد، ولی دستاش هنوز قفل شونه‌های یونگی بود.

"تو..تو این دنیا ف-فقط تو برام موندی دایی.. چطور دلت میاد با این وضعیت تنهام بزاری؟"

"متاسفم..برای همه‌چیز"

جمله‌ای کوتاه با صدای خشدار و گرفته گفت، ولی فقط پسری که با حال خرابش، نگران تنها فرد زندگیش بود معنای کامل و دقیقش رو میفهمید.
پسری که چیزی برای از دست دادن نداشت..

صدای گریه‌ی بچه‌ای، نشون از ورود دوباره‌ی فرد دیگه‌ای میداد.

مو آبی، سرش رو بالا گرفت و به دختری با چشم های سرخ و بچه‌ای که در بغل داشت خیره شد.

"متاسفم..سوبین‌شی.."

و بعد سولار رو به دست برادرش سپرد.
سوبین لبخند دردناکی زد و همونطور که روی زمین سرد بیمارستان نشسته بود، خواهر کوچکش رو به آغوش کشید و بوسه‌ای به موهای کم پشت و مشکی رنگش زد.

𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞, 𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐩𝐢𝐚𝐧𝐨 -completed-Where stories live. Discover now