⁹۫ ּ ⋆𝐌𝐲 𝐅𝐞𝐞𝐥?

67 18 0
                                    

"تو این سه ماه یه عالمه وزن کم کردی!"

جیمین درحالی که از پشت پسربزرگ‌تر رو در آغوش گرفته بود گفت و بوسه‌ای به موهای به تازگی مشکی شده‌ی پسر زد.
یونگی درحالی که جیمین رو با خودش به سمت کانتر میبرد جواب داد :

"چقدر غر میزنی! همینه که هست نکنه مشکلی داری؟"

مو مشکی لحظه‌ای متوقف شد، با چهره‌ای جدی به سمت پسر برگشت و اضافه کرد :

"نکنه دیگه دوستم نداری؟"

رنگ پسر مو طلایی که به تازگی رنگ موهاش رو ترمیم کرده بود در کسری از ثانیه پرید ولی حلقه‌ی دستاش‌رو دور کمر پسر تنگ تر کرد.

"نه! چرا چرت و پرت میگی؟معلومه که دوستت دارم هیونگ!"

تموم نگرانیش پرید وقتی یونگی شروع به خندیدن کرد و موهای طلایی رنگش رو بهم ریخت.

"هنوزم مثل اوایل رنگ از صورتت میپره"

و در بغل پسر چرخی خورد تا به ادامه‌ی آشپزیش برسه؛ اما وجود ماهیچه‌ی خیسی که روی گردن سفیدش میلغزید، تمرکز غیرممکن ترین کار دنیا بود.

"نکن بچه!"

با حس سوزشی در ناحیه‌ی بین گردن و شونه‌اش آهی کشید و زیر قابلمه رو خاموش کرد.
دوباره چرخی خورد و به پسری که اجازه‌ی حرکت رو ازش گرفته بود خیره شد.

"بازی خوبی رو شروع نکردی!"

نیشخندی زد و صورت مو طلایی رو با دستاش قاب گرفت.
فقط چند ثانیه به لمس لب‌هاشون مونده بود ولی با به صدا در اومدن زنگ خونه نیشخند یونگی پر رنگ تر شد و لب‌های جیمین آویزون، از پسر کوچک‌تر فاصله گرفت و به سمت در حرکت کرد.

"بمونه برای یه وقت دیگه"

مو مشکی درو باز کرد و با یه جفت تیله‌ی مشکی کنجکاو که به گردنش خیره بودن مواجه شد.

"بدموقع مزاحم شدم هیونگ؟"
"آره خروس بی‌محل!"

جیمین با چشم غره گفت و به سمت کاناپه حرکت کرد.

"شما به کارتون برسین من با بلوبریم کار دارم. کجا رفته؟"
"تو اتاقشه"

یونگی جواب داد و بعد به سمت آشپزخونه حرکت کرد تا به آدامه‌ی آشپزیش برسه.
یونجون با لبخندی کمرنگ به سمت اتاق مو آبی مورد علاقه‌اش حرکت کرد.
بدون در زدن وارد شد و خواست چیزی بگه، اما با صحنه‌ای که دید تمام جمله‌هایی که در ذهنش جمع کرده بود به یکباره فرو ریخت.
نتونست طاقت بیاره و جیغی کشید؛ موآبی با وحشت چشماش رو باز کرد و با ترس به یونجون خیره شد. طولی نکشید که جیمین و یونگی هم با عجله به اتاق سوبین اومدن و ثانیه‌ای بعد پسر مو صورتی درحال کتک خوردن از سه پسر دیگه بود.

"مگه مرض داری که از خواب نازنینم بیدار میکنی؟ ببین سولار هم بیدار کردی! الان من چطوری بخوابونمش؟"

𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞, 𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐩𝐢𝐚𝐧𝐨 -completed-Where stories live. Discover now