¹⁰۫ ּ ⋆𝐢'𝐦 𝐬𝐨𝐫𝐫𝐲

71 16 0
                                    

در خونه رو باز کرد و خواست بیرون بره؛ ولی مثل یک هفتهٔ اخیر چیزی مانع شد. قهوهٔ تلخ و رز سفید!
بعد از بیست و چهار ساعت گوشهٔ لباش خیلی کوتاه کش اومد؛ خم شد تا یادداشت امروزش رو بخونه.

'لطفاً لبخند بزن'

لبخند؟ در این شرایط؟ محال ترین کار برای یونگی بود.
رز سفید و یادداشت رو مثل چند روز پیش روی میزی که پر از رز و یادداشت شده بود، رها کرد و با قهوهٔ تلخ داخل دستش از ساختمون خارج شد.

...

"حالش چطوره؟"
"افتضاح."
"مثل یونگی."
"از اتاقش بیرون نمیاد؛ صبح های زود قبل از اینکه بیدار بشم از خونه میزنه بیرون و در طول روز فقط اگه کار واجبی داشته باشه میتونم ببینمش؛ مامان و باباش خیلی نگرانشن.."
"این احمق هم خودش رو با کار خفه کرده، کسی که از ریاست و اداره کردن شرکتی که مال خودشه متنفر بود الان میخواد تبدیل بشه به رئیس نمونهٔ سال."

با کنایه نسبت به کسی که اونجا نبود، به شخص پشت خط گفت و کلافه چنگی به کنترل روی میز زد تا تلویزیون رو خاموش کنه.

"چیزی راجع به اون شب نگفته؟"
"تو که یونگی رو میشناسی جونگکوک؛ اصلاً حرف نمیزنه!"
"جیمین گفت جدا شدن."

کنترل از دستش روی زمین افتاد و شوکه از حرف جونگکوک، درخواست کرد تا دوباره جمله‌اش رو تکرار کنه.

"گفتم جیمین بهم گفت که از هم جدا شدن"
"اینطوری که نمیشه! توی ایش پنج شش ماه خیلی باهم خوب بودن! اصلاً باور نمیکنم."
"باید ببینمت"
"کافهٔ همیشگی؟"
"کافهٔ همیشگی."

...

"سلام یونگیا! خیلی خوشحالم که میبینمت."

به تکون دادن سرش اکتفا کرد و منتظر به مرد مقابلش خیره شد تا زودتر حرفش رو بزنه.

"طبق مدارکی که هکر های شرکتت به دست اوردن، مبنی بر اینکه کسی که به حساب های شرکتت و شرکتم حمله کرده، پدرته.."

کمی به میز یونگی نزدیک شد و مدارک داخل پوشه رو روی میز انداخت؛ دستاش رو تکیه کار کرد و روی میز خم شد، ادامه داد:

"فقط مونده امضای تو و چند تا از شرکت هایی که دل خوشی از پدرت ندارن؛ بعدش میتونیم شکایتمون رو تنظیم کنیم."
"من دیگه باهاتون همکاری نمیکنم."

سوکجین، شوکه از حرف یونگی ابروهاش بالاپردین و ثانیه‌ای بعد زد زیر خنده.

"واو..یونگیا تو خیلی جوک‌های بامزه‌ای تعریف میکنی؛ حالا امضا کن."

و بعد با انگشت به گوشهٔ کاغذی که از پوشه بیرون اورده بود اشاره کرد.
یونگی ابرویی بالا انداخت و به صندلیش تکیه داد.

"من به هیچ وجه شوخی نکردم آقای کیم! خوشحال میشم بیخیال این قضیه بشیم و شماهم از این به بعد به امور شرکتتون رسیدگی کنین."

𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞, 𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐩𝐢𝐚𝐧𝐨 -completed-Where stories live. Discover now