⁸۫ ּ ⋆𝐬𝐧𝐨𝐰𝐟𝐥𝐚𝐤𝐞

82 16 8
                                    

"به سوبین زنگ بزنین و بگین هرجا که هست راس ساعت هفت اینجا باشه."

بدون اینکه به کسی نگاه کنه، با لحن جدی گفت و به نگاه های متعجب اهمیتی نداد.
وارد اتاق خونه‌ای که برای چند روز اجاره کرده بود شد و در رو پشت سرش کوبید و با برداشتن حوله‌ای که هوسوک براش آماده کرده بود از اتاق خارج شد.

"یونگیا..خوبی؟"

چهیونگ گفت و خیره به نیمرخ مو کاراملی منتظر جواب موند.

"به تو ربطی داره؟"
"قرار نیست به همه پرخاش کنی یونگی!"

هوسوک مداخله کرد.
مو کاراملی به در خروجی اشاره کرد و به سمت حموم حرکت کرد.

"راه باز جاده دراز."

و بعد در حموم رو بست.
هوسوک تیکه‌ای از موهای مشکی رنگ همسرش رو به پشت گوشش هدایت کرد و در همونجا زمزمه کرد :

"ببخشش عزیزم، میدونی که چه دردی رو متحمله.."
"ایرادی نداره؛ من فقط میخواستم حالش رو بدونم.."

جونگکوک ضربه‌ای به کمر مو بلوند زد و با صدای آرومی گفت :

"به نظرت چرا اینطوری کرد؟"
"خواهرش رو از دست داده، طبیعیه."

تهیونگ خیره به گوشه‌ای خطاب به همه گفت :

"آخرین باری که اینجوری دیدمش مربوط به پنج سال پیش میشه؛ وقتی که از دگو به سئول اومد"

...

کلاه حوله‌ی سفید رنگو روی موهاش تکون داد تا کمی از نم موهاش خشک بشه.
وارد اتاق شد و بعد از بستن در، آهی کشید و روی تخت دراز کشید.
سعی کرد کمی بخوابه تا برای چند ساعت بعد آمادگی رو به رویی دوباره با پدرش رو داشته باشه.
لحظه‌ای که چشم‌هاش گرم خواب شد، با به صدا در اومدن موبایلش، لعنتی به همه‌چیز فرستاد و بدون توجه به اسم گیرنده دکمه‌ی سبز رنگ رو فشار داد.

"سلام آقای مین"
"شما رو میشناسم؟"
"کیم سوکجین هستم، یکی از سهام دار های شرکت اف-سی."
"متوجه شدم. چیزی شده؟"
"سهام شرکتتون طی چند ساعت به شدت افت کرده و با این اوضاع فکر نمیکنم بتونید بین سهام‌دار های شرکت اف-سی موندگاری زیادی داشته باشید."
"رسیدگی میکنم، ممنون از اطلاعاتی که بهم رسوندید."
"مسئله فقط این نیست یونگی‌شی! در چند روز اخیر چند بار به سیستم امنیتی شرکت خصوصی ما حمله‌ شده؛ گویا قصد خالی کردن حساب های شرکت رو داشتن."
"میخواید بندازید گردن من؟"
"خیر آقای مین، من میدونم ماجرا از چه قراره و این حملات از طرف چه کسیه؛ حتی مطمئنم خودتون کسی که باعث افت سهامتون شده رو میشناسین.. بهتر نیست برای دستگیری ایشون باهم همکاری داشته باشیم؟"
"متوجه منظورتون نمیشم آقای کیم!"

کاملاً متوجه منظور سوکجین بود، اما دوست داشت برگ برنده‌ و مدارکی که ازش حرف میزد رو بهتر بشناسه.

𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞, 𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐩𝐢𝐚𝐧𝐨 -completed-Where stories live. Discover now