بدون اینکه نگاهمو ازشون بردارم گفتم
_ بعداً میبینمتون قهرمان ها
نوری پخش کردومو به سرعت از محوطه دور شدم، توی کوچه فردو اومدمفرایدی
_ بله قربان
_ ببین میتونی اطلاعاتی از اون دختر پیدا کنی یا نه
_ چشم قربان
سمت استیو برگشتمو گفتم
_ اولین باره اونو میبینم، تو تا به حال دیدیش؟
استیو سری تکون داد و پاشو روی تیکه ای از اون هیولا گذاشت
_ نه تا به حال ندیدمش، تو شیلد چیزی ازش نشنیدم
ثور با جدیت سمت استیو برگشتو گفت
_ فکر نکنم اون نوکس باشه، الهه نوکس خیلی وقت پیش ها نابود شد
تونی از زیر زره اهی کشیدو به سمت ثور چرخید
_ چند ساعت فکر کردی ثور؟ ۲۴ ساعت؟
ثور ابروی بالا انداختو گفت
_ من خدای آذرخشم، چطور جرعت میکنی اینجوری باهم حرف بزنیاستیو سری از تأسف برای اون دوتا تکون داد
_ به بچه ها بگید جمع بشن ،به استیون بگو بیادهمین که فردو اومدم پیترو رو دیدم اولش خواستم در
برم ولی دیر شده بود اون فهمیده من کیم و این یه فاجعه بزرگ بود
با تعجب دستی سمتم گرفتو داد زد
_ تو قدرت داری ....... تو قدرت داری هارلیییی
دستمو رو دهنش گذاشتمو نگاهی به دور و برم کردم
_ آروم باش پیتر، انقدر بلند داد نزن همه فهمیدن
_ توقدرتداریهارلیاینغیزممکنه
کمی اخم کردمو گفتم
_ چی میگی؟
_توقدرتداریهارلیاینغیرممکنه
_ نمیفهمم چی میگی
دستمو از رو دهنش برداشتو گفت
_ میگم تو قدرت داری هارلی، این غیرممکنه
شونه ای بالا انداختم
_غیر ممکنه نیست پیتر، تو هم قدرت داری از قضا منم
دارم و این عجیب نیست
با اعصابنیت به چشمام نگاه کردو گفت
_ تو قدرت داری هارلی، این شوخی نیست، میفهمی اگه
تونی و پپر بفهمن یکی دیگه از بچه هاشون قدرت دار
چه وضعی میشن؟میفهمی؟با بی حسی نگاهی به چشماش کردم
_ من بچه ای واقعیشون نیستم پیتر، فکر کنم یادت رفته منو به فرزنده خوندگی گرفتندستی به موهاش کشیدو با نگرانی کوچه رو تی کرد
_ هارلی میفهمی چی میگی، تو الان رسماً و قانونی بچشون به حساب میایی، برای اونا اون قرار داد مهم نیست چون تو الان بچه ای اونایینگاهی به ساعت کردمو گفتم
_ پیتر انقدر شلوغ کاری نکن، چیز مهمی نیست، پس میشه انقدر وسط کوچه دادو بیداد نکنی چون هر لحظه ممکنه پدرت سرکلش پیدا بشه_ پدرمون
با لحن تندی به سمتش برگشتم
_ پیتر میتونیم تو خونتون تو اون اتاق فاکی باهم حرف بزنیم پس انقدر صداتو برای من بالا نبر چون من بهتر از تو بلدم چه شکلی دیگرانو لال کنم ، فهمیدی یا بلند تر بگم؟ ها؟
نگاهی به چشمام کردم گفت
_ چشمات ، بنفشه
کمی ازش فاصله گرفتمو لباسمو برعکس کردم
_ اعصابمو خورد کردی پیتر، بهت گفتم توضیح میدم
_ باید بهم توضیح بدی
_ باشه، فعلا فقط دست از سرم بردار
تاری سمت دیوار پرتاب کردو گفت
_ بیا ببرمت
چشم غره ای نثارش کردم
_ ماشین میگییرم مرد عنکبوتی، هنوز دوتا پاهم سالمهناتاشا نگاهی به مانیتور کردو گفت
_ پس دارید میگید یکی پیدا شده که نیروشو از کهکشان میگیره؟
استیون حلقه ای باز کرد، حلقهای از کهکشان رو نشون داد
_ نه مأمور رومانوف، اون خوده کهکشانه ،چیزی فراتر از قدرت، اون میتونه نه تنها دنیایی مارو نابود کنه حتا میتونه بارها بارها اونو بسازه
تونی دست به سینه نگاهی به استیون کردو گفت
_ پس اون یه تهدید به حساب میاد؟
استیون نگاهی بهش کرد
_ باید اونو طرف خودمون بکشیم وگرنه اگه بخواد همه چیو نابود کنه فقط با تکون دادن دستش انجامش میده
ثور دستی زیر چونش بردو گفت
_ چطور ممکنه، الهه نوکس فقط میتونه هرج مرج و تاریکی رو به وجود بیاره نه اینکه چیزی رو خلق کنه
استیون سری تکون داد
_ درسته، تاریکی و روشنایی تو بدن اون با همه برای همین هم میتونه نابود کنه هم میتونه خلق کنه
بنر عینکشو کمی به چشماش نزدیک کردو گفت
_ پس دو ورژن تو وجودش رشد کرده، یکی تاریکی و یکی روشنایی
_ درسته
_ پس باید انقدر قدرتمند باشه که بتونه هردو ورژنو تأمل کنه
استیون هاله ای در کنارش باز کردو گفت
_ مشکل همینه دکتر بنر، هردوی اون قدرت ها بیشتر از قبل بهش اسیب وارد میکنه، تا جای که مجبور بشه بین قدرتش و جونش یکی رو انتخاب کنه
هاله شروع کرد به مشکی شدن
_ درست مثل همین هاله، اول تمام وجودش به تیرگی میره ولی اگه روشنایی رو انتخاب کنه
اطراف هاله به سفید شدن تبدیل شد، هاله کم کم بزرگ تر بزرگ تر شد
بومممممم
استیون ادامه داد
_ درست مثل همین هاله، کل وجودش به نابودی کشیده میشه
بنر سری تکون دادو گفت
_ پس چه شکلی باید جلوی نابود شدن رو بگیرم؟
_ باید خودش برای یه چیز که براش عزیزه یا دلیل نفس کشیدنشه فدا کنه یا باید از تمام قدرتش استفاده کنه، اونوقت شانس زنده موندن رو داره
استیو دستاشو رو پهلوهاش گذاشتو گفت
_ به بقیه اعضای تیم خبر بدین بیان، باید اونو پیدا کنیم***
ببخشید بابت دیر اپ کردن و امروز امتحان های من تازه تموم شد
نظر و ووت یادن نره
میدونم پارت کوتاهی هست ولی قول میدم پارت بعدی طولانی باشه
YOU ARE READING
Balck Power
Randomقهرمان کسیه که یک نفر رو فدا میکنه تا دنیایی رو نجات بده که هیچ شناختی ازش نداره، و تبهکار کسیه که دنیا رو نابود میکنه تا کسی رو که دوست داره نجات بده فرق قهرمان بودن با تبهکار بودن فقط یه تصمیم میتونه باشه