13

29 7 0
                                    

بخاطر سرو صدا های که می اومد دستاشو مشت کردو با صدای بلندی گفت
_ تمومش کنید، هر سوال کوفتی دارید از خودم به پرسید

تونی با عصبانیت جلو اومدو بدون اینکه روی تن صداش کنترلی داشته باشه داد زد
_ چطور به خودت این اجازه رو میدی تن صداتو بالا ببری؟ ها؟

خنده ای ناباورانه ای کردو ادامه داد
_ تو کی هستی کویین؟ اصلا اسمت هارلی هست ؟ تو چه موجودی هستی؟ ها؟

هارلی نگاهی به دوست قدیمیش کردو گفت
_ تو بگو من کی هستم لئو، یه آدم عادی یا یه هیولا؟

لئو نگاهی به دوست قدیمیش کرد که سال های زیادی شروع به تعغیر کردن کرده بود ، سمتش رفتو با تن صدای آرومی گفت
_ واقعیت رو باید بگم یا دروغ رو؟

هارلی به چشم های نگاه کرد که تموم سال های زندگیش درد و رنج حس کرده بود و به دنبال آرامش به هر سوی می‌رفت داد
_ واقعیت رو بگو لئو، خیلی وقته پشت زندگی دروغین مون زندگی کردیم

لئو نگاهشو از هارلی گرفت رو به آدم های که فکر میکردن درد واقعی رو حس کردن داد
_ آزمایش 0000 با موفقیت دست به نیروی واقعی پیدا کرده و خوشبختانه کامل در اختیار تیم تحقیقات می باشد.

به سمت تونی که در رو به روی هالی با اعصابنیت و خشم وایساده بود رفت و ادامه داد
_ اما آزمایش 0000 یا هارلی کویین هیچ وقت تصیمیم به نابودی کسی نگرفته و هیچ وقت قرار نیست به کسی آسیب وارد کنه

استیو رو به پسری که تازگی دیده بود کردو گفت
_ از کجا مطمئنی هارلی کویین به کسی آسیب نمیزنه؟

لئو از تونی فاصله گرفتو به سمت هارلی رفت
_ چون اون هارلی کویینه، هیچ وقت به کسی آسیب نمیزنه و هیچ وقت جنگی رو شروع نمیکنه، مگر اینکه شروع کنند آسیب زدن بهش

ناتاشا سمت هارلی کردو گفت
_ تو چند سالته هارلی کویین؟

هارلی دستشو تو جیبش کردو رو به ناتاشا کردو با لبخند ریزی گفت
_ من از سال 1861، 17 سالم بوده

همه با تعجب به هارلی که با خونسردی تموم نگاهش رو از ناتاشا بر نمی داشت نگاه کردن، بروس که باورش نمیشد عینکشو از صورتش برداشت گفت
_ غیر ممکنه تو 160 سالته باشه، ولی مثل یه بچه ای 17 ساله بنظر بیایی

هارلی خنده ای کوتاه ای کردو سرشو به سمت بروس چرخند
_ وقتی عمر جاودانه داشته باشی و یه قدرت بی نظیر، هر کاری میتونی بکنی

تونی که حتا نمیتونست باور کنه دختری که به فرزند خوندگی گرفته نه تنها قدرتش از تاریکی منشع میگیره بلکه هزارسال از خودش بزرگ تره، ناباورانه رو به هارلی کرد
_ تو شبیه

هارلی رو به تونی کردو با پوزخند که رو لبش بود گفت

_ یه هیولا؟ درسته، من درست شبیه یه هیولام آقای استارک

Balck PowerWhere stories live. Discover now