17

5 1 0
                                    

نا امیدی آخرین چیزیه که می تونه یه قهرمان رو با درد بکشه، اما من قهرمان نیستم هیچ وقت نبودم و هیچ وقت هم نتونستم بشم، و حالا من تو همون لجن زاری به نام ناامیدی زندگی میکنم تا با درد بمیرم.

با سختی از روی تشک خونی که روش بود بلند شدو نگاهشو به اتاقی که توش بود دادو به سمت مردی که رو به روش با چاقو وایساده بود کردو با تعجبی که تو کل بدنش پخش بود با صدای بلندی داد زد
_ من اینجا چه غلطی میکنم؟

مردی که قد بلندی داشت و یه زخم بزرگ توی صورتش بود و صورت سفید و چشم های زیبا و در عین حال بدون روح بود به هارلی نگاه کرد ، هارلی نگاهی به لباس های تنش بود کردو بعد همون جور که نگاهشو به اتاقی که توش بود دادو برای با دوم داد زد
_ من چرا تو همچنین جهنمیم لعنتی ؟ چرا

مرد سرشو کج کردو چاقوی که دستش بود رو تاب دادو با سرعت به سمت هارلی حمله کرد، هارلی با دیدن چاقوی که نزدیک صورتش بود جاخالی دادو مشتی تو صورت مرد زد که باعث شد مرد چند متر به عقب پرت بشو زمین بخوره، هارلی خواست به سمت دری که تو اتاق بود بره که چاقوی از کنار صورتش رد شد که باعث ایجاد زخم کوچیکی تو صورتش شد
سر جاش وایسادو به سمت مردی که بهش زل زده بود کردو با عصبانیتی که تو صداش مج میزد گفت
_ ایسون هیرست من یه بار تو رو کشتم برای بار دومم میتونم این کارو بکنم

دستشو به سمتش گرفتو خواست با قدرتش بکشتش که هیچ قدرتی تو دستاش به وجود نیومد، با حس نکردن قدرتی تو بدنش پوزخندی زدو به سمت چاقوی که به دیوار سفیدی که توش بود رفتو چاقو رو در اوردو قبل اینکه به مرد حمله کنه گفت
_بزار ببینم ایندفعه کدوممون اول میمیرم هیرست

( نیویورک: وید و هارلی و استیون تو یه انبار)

مارک به سمت وید که داشت شمشیر هاشو بر میداشت کردو گفت
_ باید پیش هارلی بمونیم، ممکنه بی هوشیش باعث آسیبش بشه

وید نگاهی به دوستش که تو وضعیت جسمی خوبی نبود کردو و بعد نگاهشو به مارک داد
_ یکیمون باید بره پیش اون بچه های بی عرضه، تو میری یا من برم؟

مارک سمت وید کردو گفت
_ من میرم، تو اینجا بمون اگه انتقام جویان سرو کله شون پیدا شد از هارلی محافظت کن

و بعد به سمت در رفتو و انبار خارج شد، وید روی صندلی که بغل هارلی بود نشستو مشغول تیز کردن شمشیرهاش شد
_ امیداروم زودتر به هوش بیایی احمق

( سمت دیگه ای نیویورک: انتقام جویان)

ناتاشا سر هیولای رو به روش رو قطع کردو دستشو سمت گوشش بردو گفت
_ این هیولا ها قرار نیست تموم بشن، چیکار کنیم؟

سمت دیگه استیو و تونی و ثور در حال مبارزه کردن بودن، استیو سپرشو به سمت چند تا از هیولا ها پرت کرد که باعث شد هم زمان سر چند تاشون قطع بشه و بعد سپرو گرفتو دستش رو سمت گوشش بردو گفت
_ واندا و لوکی و ثور و استیون به سمت هاله برید و سعی کنید ببندینش

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 29 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Balck PowerWhere stories live. Discover now