تونی با عصبانیت نگاهی به هارلی کردو گفت
_ تو اینجا چیکار میکنی هارلی ؟
با ترس و نگرانی ، با قدم های کوتاه به سمت محفظه شیشه ای رفتو و دستشو روش گذاشت
_ رو کی دارید آزمایش میکنید؟
تونی با اخم سمت هارلی اومدو دستشو گرفت
_ چه شکلی اومدی اینجا ؟ تو نباید این جا باشیبا سردی وجودش نگاهی به اون تیله های درخشان کردو گفت
_ میخوای بهت نشونم بدم چه کارای از دستم برمیاد مرد آهنی ؟بنر که تا الان به صحبت اون دوتا رو گوش میداد جلو اومد و به صورت هارلی نگاه کرد
_ تو کی هستی؟به سمت مردی که روپوشه سفید پوشیده بود برگشت
_ هارلی، هارلی کویینتونی بدون اینکه اخماشو باز کنه به سمت بنر برگشت
_دختر خوندمه، همونی که بهت گفتمبنر سری تکون دادو با آرامشی که داشت به سمت هارلی برگشتو گفت
_ من دکتر بنرم، از آشنایت خوشبقتمبدون اینکه تعغیری تو ظاهرش ایجاد کنه بهش زل زد
_ میشناسمت دکتر بنر، روی کی دارید آزمایش میکنید ؟بنر نگاهشو از اون چشمای سرد و بی روح برداشتو نگاهشو به تونی داد
_ میخوای بهش بگی تونی؟دستی تو موهاش کردو گفت
_ به گروه بیان اینجا، استیو بهش میگه10 دقیقه بعد برج استارک
بدون اینکه نگاهشو از رو به روش برداره گفت
_ پس دارید بهم میگید یه جونور از دنیای دیگه اومده بود اینجا، شما کشتینش و الان دارید روش آزمایش میکنید تا ببینید چیه، درست فهمیدم؟استیو با همون چهره جدی و با جذبه ای همیشگیش گفت
_ اره، درست فهمیدیتکخنده ای کردو به سمت مردی که چند دقیقه پیش باهاش صحبت میکرد برگشت
_ اوکی، میشه به پیتر بگید بیاد؟استیو دست به سینه به دختر رو به روش نگاه کرد گفت
_ برات عجیب نیست؟شونه ای بالا انداختو زیر چشمی به محفظه شیشه نگاه کرد
_ تو پرورشگاه عجیب تر از اینم دیدم_ پرورشگاه ؟
_ اوه خودم معروفی نکردم، من هارلی کویینم
تونی برای بار دهم تکرار کرد
_ دختر خوندمههارلی به سمت زنی که چند دقیقه پیش باهاش آشنا شد برگشتو گفت
_ شما واقعا خوشگلید خانومناتاشا تک ابروی بالا انداختو به سمتش برگشت
_ مرسیپیتر وارد اتاق شدو بعد اینکه به همه سلام داد به سمت هارلی رفت با صدای آرومی گفت
_ تو اینجا چیکار میکنی هارلی؟_ رئیس
سمت سقف چرخیدوگفت
_ بله جارویس
_ إمجک با شما تماس برقرار کرده، آیا مایل هستید جواب بدید ؟
لبخند شیطنت آمیزی زدو نگاهشو به تونی داد
_ نه، بهش پیام بده باهاش تماس میگیرمتونی نگاهش کردو گفت
_ چه شکلی وارد اتاق شدی ؟پوزخندی زدو به سمت در رفت
_ شما فقط نخبه ی اینجا نیستید اقای استارک، همیشه باهوش تر از شما هم وجود دارهبا صدای بستن شدن در با حیرت سمت بقیه چرخیدو گفت
_ اون الان به من تیکه انداخت؟ اون بچه به من تونی استارک معروف تیکه انداخت؟بنر خنده ای کردو به سمت سیستمش رفت
_ اگه نمیگفت دختر خوندته فکر میکردم واقعا دختر خودته تونیاستیو به سمت تونی چرخیدو گفت
_ اون دختر خیلی عجیبه تونی، اون اصلا تعجب نکرد که یه هیولا رو دیده و در کمال خونسردی به داستانی که براش تعریف کردیم گوش دادناتاشا به تأیید حرف استیو به سمت اونا رفت
_ فکر کنم یه چیز اینجا درست نیست تونی ، میدونی گذشته اون چی بوده؟تونی شونه ای بالا انداختو گفت
_مثل بقیه بچه های که تو پرورشگاه بزرگ شدن، نه پدر داره نه مادری نه خانواده ای که تا به حال دیده باشدشناتاشا سری تکون دادو به سمت بروس رفت
_ مطمئن نیستم تونی، اون نگاه، اون زخم رو دستاش ، اون گاردی که گرفته بود برای یه بچه ای معمولی نیست استارکتونی با ابروی های بالا رفته نگاهی به ناتاشا کردو گفت
_ منظورت چیه ناتاشا ؟استیو به سمت تونی اومد
_ یعنی اینکه هارلی یا بهتر بگم دخترت یه بچه معمولی نیست تونیپیتر شاکی نگاهی به هارلی کردو گفت
_ به خدا قستم هارلی تو یه دیونه ای که جز رفتن تو دل خطر کاری بلد نیستی
پسی نثار پیتر کردو شروع کرد به دست کاری کردن لب تاپش_ اخ، چته دیونه
_ بچه پرو خجالت نمیکشی من بزرگترم ازتپس کلشو ماساژ دادو گفت
_ راستی رباتت گفت إمجک باهات تماس گرفته، إمجک کیه؟
پیش گوشتی رو از روی تخت برداشت
_ رفیقمه_ مگه تو رفیق داری؟
_ چی درباره ای من فکر کردی پیتر ، من یه رفیق فاب دارم یه عالمه دوست
با قیافه ( گوه نخور) به هارلی زل زدو گفت
_تو که راست میگی_ ببین پیتر من اعصاب ندارم ۲۴ ساعته نخوابیدم و الان میتونم همینو بکنم تو چشمتت فهمیدی ؟
_ رئیس
_ بله جارویس
_ إمجک بهتون پیام دادن، مایل هستید براتون بخونم؟
_ بخون جارویس
_ هارلی باهات کارم مهم دارم ، هرچی سریع تر خودتو برسونپیتر با تعجب نگاهی به هارلی کرد
_ این دوست عجیبت کیه هارلی؟
_ استیون ، استیون گرنتهارلی پیش گوشتی رو لب تاپ گذاشتو با جدیت گفت
_ بهش بگو بیاد همون جای همیشگی ، ساعت ۵ متتظرشم
***سلام دوستان خوبید؟
خوش میگذره تابستون؟
کسانی که استیون گرنت رو نمیشناسید ایشون هستن
هارلی بچم یکم بی اعصابه😂
نظر و ووت یادتون نره♡
YOU ARE READING
Balck Power
Randomقهرمان کسیه که یک نفر رو فدا میکنه تا دنیایی رو نجات بده که هیچ شناختی ازش نداره، و تبهکار کسیه که دنیا رو نابود میکنه تا کسی رو که دوست داره نجات بده فرق قهرمان بودن با تبهکار بودن فقط یه تصمیم میتونه باشه