15

14 5 0
                                    

چشماشو باز کردو نگاهشو از سقف گرفتو با سختی از تخت بلندشدو به حالت نشسته در اومد، با دیدن استیون و وید که کنار هم نشسته بودن خیالش راحت شد،مبارزه کردن تو این وضع واقعا براش دردسرهای زیادی درست میکرد. وید با دیدن هارلی که روی تخت نشسته بود سمتش کردو با خنده گفت
_ به به خانوم سفید برفی بلاخره از خواب نازنینش بیدار شد

هارلی انگشت فاکشو بالا اوردو بدون توجه به وید از تخت پاشدو با دردی که تو بدنش پخش شده بود سمتشون اومدو رو صندلی نشست، استیون با نگرانی نگاهی بهش کردو گفت
_ هارلی مطمئنی حالت خوبه؟ خون خیلی زیادی از دست دادی، کل بدنت آسیب دیده!

هارلی روی صندلی نشستو لیوانی که داخلش ویکسی بود رو برداشتو سر کشیدو رو به استیون کرد
_خوبم استیون، این زخم ها منو از پا در نمیاره

هارلی خواست بازم برای خودش ویکسی بریزه که استیون از دستش گرفتو گفت
_ تو حالت خوب نیست بعد ویسکی میخوری؟ خدای من یکم به خودت اهمیت بده

هارلی نفسشو با حرص بیرون دادو دستش رو روی شکمش کشیدو با لبخند ریزی که بیشتر توش هیجان بود تا غم رو به استیون کرد
_ قهرمان ها خیلی احمقن، خودشون رو قانع میکنند تا به یکی آسیب بزنند تا از مردم محافظت کنند و بعد اگه ما همون کارو بخاطر یک نفر بکنیم و بقیه آسیب بزنیم تبدیل به ادم بده میشیم، جالب نیست ؟

وید گازی از همبرگری که دستش بود زدو با بی خیالی گفت
_ اره، اما ما برای سرگرمیمون ادم میکشم یا نابود میکنیم، قهرماناهم از این کارا میکنند؟

هارلی از روی صندلی بلندشدو دستشو تو جیبش کردو قبل اینکه به سمت اتاق بره تا لباسش رو عوض کنه گفت
_ما فقط نمونه آزمایشای یه سری آدم قهرمانیم ، برای اینکه قهرمانیشون رو ثابت کنند شروع می‌کنند به کشتن تک تک نمونه آزمایش های که درست کردن، این ذات واقعی قهرماناست.

با رفتن هارلی استیون سمت وید کردو با ناراحتی که داشت بهش نگاه کرد
_ نباید به هارلی بگی قاتل ، اون هیچ وقت هیچکس رو الکی نکشسته

وید گازی دیگه ای از همبرگرش زدو سرشو پایین دادو یکی از ابروهاشو بالا انداختو به استیون نگاه کرد، استیون خواست چیزی بگه که هارلی به سمتشون اومدو با همون خونسردی همیشگیش سمت رفیقاش کردو گفت
_ پاشید بریم، باید بریم پیش اون بچه ها

سمت استیون کردو ادامه داد
_ توهم وقتی رسیدیم جاتو بده به مارک

استیون سری تکون دادو از روی میز بلند شد، هارلی و استیون و وید به سمت بچه های گروهی که هارلی ازشون محافظت میکرد رفتن تا ببینن نقشه ای هارلی چیه

( در همین حال برج انتقام جویان)
همگی تو برج استارک مشغول بررسی اتفاق های که تا الان براشون افتاده بود بودن، بروس پرونده ای که دستش بود رو روی میز گذاشتو عینکشو برداشتو با بی حوصلگی رو به بقیه گفت
_ هیچ چیز وجود نداره که بفهمیم اون دریچه برای چی باز شده، قدرتش رو از کجا میاره ؟ اصلا کی تونسته همچنین دریچه ی رو باز کنه؟

Balck PowerWhere stories live. Discover now