9

40 7 5
                                    

سمت پیتر کردو گفت
_ با رفتن بیرون که خانواده ات مشکلی ندارن؟

نفسشو با حرص بیرون دادو از روی تخت بلند شد
_ اول اینکه خانوادمون دوم اینکه اینجا زندان نیست هارلی، هر وقت دوست داری میتونی بری بیرون

سمت کمدش رفتو یکی از هودی های مشکیشو برداشت
_ پس مشکلی ندارن ساعت ۲ بیام خونه؟

پیتر با تعجب نگاهی بهش کردو گفت
_ ۲ شب ؟ من هنوز به این لول نرسیدم تا ۲ شب بیرون باشم چه برسه به تو

درو باز کردو پرتش کرد بیرون ، لباسشو با یه شلوار لی مشکی و هودی مشکی عوض کردو کلاه مشکی دوست داشتنیشو سرش گذاشتو درو باز کرد

از پله ها پایین اومدو به سمت کارگاه پدر جدیدش رفت

با صدای جارویس دست از کار کشیدو نگاهشو به در داد

_ رئیس دخترتون میخوان وارد کارگاه بشن، اجازه میدین؟

_ اره بزار بیاد

دستاشو از جیبش در آورد درو هل دادو واردش شد، به سمتش رفتو سلامی کرد
_میخوام برم بیرون، پیتر بهم گفت قبلش باید اطلاع بدم
_ تا ساعت چند برمی‌گردی ؟
_2

تونی ابروی بالا انداختو دست از کارش کشیدو به سمتش برگشت
_ 2 شب؟
_ اره
اخم ریزی کردو از روی صندلی پاشد
_ نه، تا ساعت 9 باید خونی باشی
پوزخند ریزی زدو دستشو تکون دادو، چشمای تونی برای چند ثانیه تعغیر رنگ دادو کلماتی که هیچ تسلطی روش نداشت از دهنش خارج شد
_ باشه، مشکلی نیست

سری تکون دادو از کارگاه بیرون اومد، تونی که انگار به خودش اومده باشه روی صندلی نشستو دستشو رو شقیقش گذاشتو گفت
_ لعنتی ،چی شد یه دفعه ای؟

از ماشین پیاده شدو به سمت ادرس دوستش رفت ، نگاهی به دور ورش انداخت که با صدای استیون لبخند ریزی زد
_ سلام بر دوست عزیز خودم
بهش دست دادو گفت
_ جون عزیزت به مارک تبدیل نشو حوصله ندارم باهاش دعوا کنم
استیون خنده ای ارومی کردو به پشت هارلی اشاره کرد
_ با مارک نباید دعوا کنی باید با اون دعوا کنی

به پشت سرش برگشت تا ببینه کیه با دیدن وید آهی از درموندگی کشید
_ یه روز تورو میکشم

وید‌ خنده ای کردو مشتی بهش زد
_ بیخیال بابا من هنوز با خیلی ها نخوابیدم

دستی رو صورتش کشیدو گفت
_ تعارف نکن با همه بخواب ، بعد یکی مثل خودت تحویل این جامعه بدبخت بده

_ مگه من چمه؟
کمی صداشو بالا برد گفت
_ چته؟ وای خدای من وید چته؟تو یه روانی ادمکشی
شونه ای بالا انداخت سمت استیون برگشت
_ یه جوری میگه که انگار خودش تا به حال ادم نگشته

استیون نگاهشو به بچه بازی اون دوتا دادو سری از تأسف تکون داد
_ بچه ها حالا بعدا میتونید درباره ای این چیزا صبحت کنید ولی الان باید به چیزی که من میگم گوش کنید

Balck PowerWhere stories live. Discover now