سمت پیتر کردو گفت
_ با رفتن بیرون که خانواده ات مشکلی ندارن؟نفسشو با حرص بیرون دادو از روی تخت بلند شد
_ اول اینکه خانوادمون دوم اینکه اینجا زندان نیست هارلی، هر وقت دوست داری میتونی بری بیرونسمت کمدش رفتو یکی از هودی های مشکیشو برداشت
_ پس مشکلی ندارن ساعت ۲ بیام خونه؟پیتر با تعجب نگاهی بهش کردو گفت
_ ۲ شب ؟ من هنوز به این لول نرسیدم تا ۲ شب بیرون باشم چه برسه به تودرو باز کردو پرتش کرد بیرون ، لباسشو با یه شلوار لی مشکی و هودی مشکی عوض کردو کلاه مشکی دوست داشتنیشو سرش گذاشتو درو باز کرد
از پله ها پایین اومدو به سمت کارگاه پدر جدیدش رفت
با صدای جارویس دست از کار کشیدو نگاهشو به در داد
_ رئیس دخترتون میخوان وارد کارگاه بشن، اجازه میدین؟
_ اره بزار بیاد
دستاشو از جیبش در آورد درو هل دادو واردش شد، به سمتش رفتو سلامی کرد
_میخوام برم بیرون، پیتر بهم گفت قبلش باید اطلاع بدم
_ تا ساعت چند برمیگردی ؟
_2تونی ابروی بالا انداختو دست از کارش کشیدو به سمتش برگشت
_ 2 شب؟
_ اره
اخم ریزی کردو از روی صندلی پاشد
_ نه، تا ساعت 9 باید خونی باشی
پوزخند ریزی زدو دستشو تکون دادو، چشمای تونی برای چند ثانیه تعغیر رنگ دادو کلماتی که هیچ تسلطی روش نداشت از دهنش خارج شد
_ باشه، مشکلی نیستسری تکون دادو از کارگاه بیرون اومد، تونی که انگار به خودش اومده باشه روی صندلی نشستو دستشو رو شقیقش گذاشتو گفت
_ لعنتی ،چی شد یه دفعه ای؟از ماشین پیاده شدو به سمت ادرس دوستش رفت ، نگاهی به دور ورش انداخت که با صدای استیون لبخند ریزی زد
_ سلام بر دوست عزیز خودم
بهش دست دادو گفت
_ جون عزیزت به مارک تبدیل نشو حوصله ندارم باهاش دعوا کنم
استیون خنده ای ارومی کردو به پشت هارلی اشاره کرد
_ با مارک نباید دعوا کنی باید با اون دعوا کنیبه پشت سرش برگشت تا ببینه کیه با دیدن وید آهی از درموندگی کشید
_ یه روز تورو میکشموید خنده ای کردو مشتی بهش زد
_ بیخیال بابا من هنوز با خیلی ها نخوابیدمدستی رو صورتش کشیدو گفت
_ تعارف نکن با همه بخواب ، بعد یکی مثل خودت تحویل این جامعه بدبخت بده_ مگه من چمه؟
کمی صداشو بالا برد گفت
_ چته؟ وای خدای من وید چته؟تو یه روانی ادمکشی
شونه ای بالا انداخت سمت استیون برگشت
_ یه جوری میگه که انگار خودش تا به حال ادم نگشتهاستیون نگاهشو به بچه بازی اون دوتا دادو سری از تأسف تکون داد
_ بچه ها حالا بعدا میتونید درباره ای این چیزا صبحت کنید ولی الان باید به چیزی که من میگم گوش کنید
YOU ARE READING
Balck Power
Randomقهرمان کسیه که یک نفر رو فدا میکنه تا دنیایی رو نجات بده که هیچ شناختی ازش نداره، و تبهکار کسیه که دنیا رو نابود میکنه تا کسی رو که دوست داره نجات بده فرق قهرمان بودن با تبهکار بودن فقط یه تصمیم میتونه باشه