Part 17

223 53 32
                                    

مغزش بیدار شده بود، اما نمیتونست بخاطر دردی که تو بدنش حس میکرد چشماش رو باز کنه. سرش شدیدا درد میکرد و حتی می‌تونست بگه به طرز عجیبی تو پایین تنش هم درد احساس میکنه!
بالاخره موفق شد پرده‌ی پلک‌هاش رو کنار بزنه و چشماش رو باز کنه. دردی که در تمام نقاط بدنش حس میکرد، به قدری شدید بود که نتونه از جاش حتی ذره‌ای تکون بخوره!

و همون لحظه‌، آلفای جوان از در ورودی وارد شد. سینی‌ای به دستش داشت که محتویاتش مشخصا شیر گرم و کلوچه دست‌پخت خودش بودند.
سینی رو روی پاتختی گذاشت‌ و آروم کنار جونگوون روی تخت نشست.

- خیلی درد داری؟

اما هیچ جوابی از جونگوون نگرفت. این سکوت، نگرانیش رو چندین برابر کرد.

- شیر تازه و گرمه، صبح خریدمش. روی آتیش گرمش کردم. کلوچه‌ها هم، آردشون از گندم مزرعه خودمه، از یکی از کتابای آشپزی پختنشونو یاد گرفتم. هنوز خودم امتحانشون نکردم پس... امیدوارم دوستشون داشته باشی...

جی مضطرب بود و این رو به خوبی میشد از حرفاش تشخیص داد. میتونست کمی از درد جونگوون رو بخاطر اتصال روحاشون حس کنه و متوجه بود کاری که کرده، خطرات زیادی رو به همراه داشته.

- ت.تو با م.من چ.یکار کر.دی...؟

بالاخره تونست صدایی از جونگوون بشنوه. اما حرف‌هایی که از دهن جونگوون بیرون اومدند، سطل آب یخی روی سرش بودند...

- چ.چی؟

- گ.گفتم، آخ...

وون سعی کرد از جاش بلند بشه، و آلفای جوان هم جلوتر رفت تا کمکش کنه. اما هرگز انتظار اینو نداشت که پس زده شه!

- ت.تو با من چ‌.چیکار ک.کردی؟ چه بل.ایی سرم آور.دی لع.نتی!

جی متوجه شد که اون امگای قدرتمند، هنوز مارک روی ترقوش رو حس نکرده!

به آرومی خم شد، سعی کرد دوباره دستش رو جلو ببره. و خوشبختانه، این بار امگای جوان اونقدری در افکارش غرق شده بود که متوجه‌ی اون نشه.
انگشتانش رو یکی پس از دیگری رو‌ی ترقوه‌ی جونگوون گذاشت. شاهزاده‌‌ از حرکت اون پسر خشکش زده بود.

- چ.چیکار‌... میک.نی؟

- بهم اعتماد کن، لطفا!

و قبل از اینکه جونگوون فرصت کنه حرفی بزنه، شروع به نوازش کردن مارکش کرد. مارکی که توسط دندونای خودش روی اون پسر گذاشته شده بود.
و این کارش، آرامشی وصف ناپذیر به امگای جوانی که در دریای درد خودش غرق شده بود تزریق کرد.
وون چشماش رو بست و سعی کرد به هیچ چیزی فکر نکنه و تمام تمرکزش رو روی لمس اون پسر بذاره. سر در نمی‌آورد، چرا باید لمس شدن ترقوش توسط شخص دیگه‌ای درد هیتش رو تسکین بده؟ مگه اینکه...
و همین "مگه اینکه"‌ی ساده تونست جونگوون رو از دنیای غرق آرامشش بیرون بکشه!

Swear By The Moon S1Where stories live. Discover now