Part 21

216 49 37
                                    

مثل همیشه مشغول کار تو مزرعه بود. هیت جونگوون تموم شده بود و صبح اصرار داشت بهش کمک کنه. هنوز باید قدرت بدنش رو بدست میاورد، انرژی‌ای که بدنش بخاطر مارک شدن بدون هیچ آمادگی‌ای از دست داده بود هنوز برنگشته بود و جی میتونست از قدم‌های آروم و لرزونی که برمیداره، این رو به خوبی متوجه شه. برای همین بهش اجازه نداد تو مزرعه کمکش کنه. اما برای اینکه بهش دلگرمی بده، قبول کرد کارهای خونه رو بهش بسپاره. ازش خواست غذای امشب رو آماده کنه، خونرو مرتب کنه و لباس‌هارو بشوره. شاید کار مورد علاقه‌ی جونگوون نبود؛ اما حالا که نمیتونست از خونه خارج بشه، سرگرمی خوبی براش بود.
مشغول آبیاری گل‌ها بود که صدایی به گوشش خورد‌. فکر کرد توهم بوده و میخواست به کارش ادامه بده؛ اما با نزدیک تر شدن صدا متوجه شد، توهم نبوده!
سرش رو بالا آورد و تونست از دور خاکی که از زمین بلند میشه رو ببینه. بعد از اینکه تونست تشخیص بده چی دیده، آب دهانش خشک شد و چشمانش گرد شدند.

- ا.اون... ارتشه؟! اون خاک از سم اسب بلند شده!

ذهنش از سوال پر شده بود. و میتونست بگه... واقعا ترسیده! تنها ارتشی که ممکن بود از این مرز به سمت نوریگام بیاد، قطعا ارتش آدولار بود! اما با به یاد آوردن مسئله مهم‌تری، آب‌پاش از دستش افتاد.

- ماه من... ماه من جونگوون!!!!!

به سمت خونه دوید، سراسیمه داخل شد و در رو پشت سرش بست. بخاطر استرسی که داشت، تن صداش ناخودآگاه بالا رفت.

- وون؟!!! جونگوون کجایی؟!!!

سرش با تمیز کاری خونه گرم بود. از اونجایی که فاصله مزرعه تا خونه خیلی کم بود، تونسته بود نگرانی روح جی رو حس کنه. اما چون طبق طبعیت هر گرگینه، میزانی که میتونه حس کنه کمه، فکر میکرد شاید جی برای اون نگرانه. به هر حال نگرانی بخشی از خانوادست و این کاملا طبیعیه که نگران اعضای خانوادت بشی. تصمیم گرفته بود قبل از برگشتن جی، براش از هنر‌های آشپزیش که تو کمپ‌های آموزشی بدست آورده مایه بذاره. تا شاید بتونه کمی از استرسش رو کم کنه و بهش نشون بده، یانگ جونگوون اصلا ضعیف نیست و کاملا از پس خودش برمیاد.
با پخش شدن فریاد جی تو خونه، ترس وجودش رو فرا گرفت. چه اتفاقی افتاده؟! به سمت صدا دوید.

- جی؟! چیشده؟!‌

جی سراسیمه به سمتش دوید و دست‌هاش رو بین دست‌های خودش گرفت. حالا که دیده بود جفتش سالمه، نگرانی‌های دیگری وجودش رو فرا گرفتند.

- باید پناه بگیریم...!

جونگوون دست‌های جی رو فشار داد. از اینکه کسی کامل حرف نزنه عصبی و کلافه میشد و الان هم همین حس رو داشت.

- جی! کامل حرف بزن! چیشده؟!‌!!

- ارتش آدولار داره به این سمت میاد!!!

Swear By The Moon S1Where stories live. Discover now