"Chapter two."
سلاااااام سلااااممم 😍😁
من اومدممم 👋😊کامنتا ۴۰ تا نشد ولی چپتر اول بود پس طوری نیست...
این چپتر رو خیلی دوست دارم...😝😝
و مهم هم هست... این چپترو خوب یادتون بمونه باهاش کلی کار داریمم 🤫🙃ووت ۲۰ کامنت ۴۰
_________________
"میدونم عزیزدلم..
منم دلم تنگ شده...
دلم برای خودمون تنگ شده"سرشو تکون میده و لبخندی که میزنه با غمی که چشم هاش منعکس میکنن در تضاده....
" من دارم همه تلاشمو میکنم. باور کن من..."
" لویییییی.... مراقب بااااش"به جلو نگاه میکنه و بعد دوباره نگاهش رو روی صورت ترسیده اون برمیگردونه....
دستای همدیگه رو میگیرن و صدای لویی بین بوق ها و صدای برخورد شدید ماشین به گارد ریل و غلت زدنش روی جاده گم میشه....
" نههههه.... نههههه"
نایل: لویی... لویی... بلند شو
نفس نفس زنان از جا میپره و خودش رو توی اتاقی که با نور زرد آباژور روشن شده و نایلی که کنارش نشسته و مضطرب نگاهش میکنه پیدا میکنه....
تنش غرق عرق شده و موهاش به پیشونی و پشت گردنش چسبیده
تمام بالشتش خیس و گونه هاش خیس ترهنایل: هی... اروم باش... نفس عمیق بکش... همه چیز خوبه... لویی، فقط یه کابوس بود...
دستشو پشت کمرش میکشه و اروم زمزمه میکنه...
لویی توی بغلش میره و بلند هق هق میکنه و اشک هاش رو روی شونه تنها کسی که براش مونده خالی میکنه...نایل: لویی.... هی پسر نفس عمیق بکش.... لویی!! فقط یه کابوس بود....
لویی: نه... دوباره نه.... نایلللل...
میون گریه هاش میگه و بعد فقط مشت هاش رو روی سینه برادرش میزنه و بی هوا اسمش رو صدا میکنه...نایل: هی... لویی... پسر آروم باش... نفس عمیق بکش... نفس عمیق بکش... دوباره حمله بهت دست میده لویی... خواهش میکنم..
حالا نایل هم همراه لویی اشک میریخت و سعی میکرد با نوازش هاش اون رو اروم کنه...
صدای تقلا های لویی و هق هق هاش و تلاشش برای وارد کردن هوا به ریه هاش سکوت شب رو میشکست...
کمکم لویی اروم میگیره و گریه هاش قطع میشن...
نایل سرش رو بالا میاره و اون چشم ها رو خالی تر از هر زمانی میبینه....
صورتش رو با دست هاش قاب میگیره و نوازشش میکنه...نایل: همه چیز خوب میشه لویی... بهت قول میدم...
ولی لویی حتی پلک هم نمیزنه....
لویی دوباره گمشده....
توی خاطرات؟!
توی تاریخ؟!
توی گذشته؟!
توی خودش؟!
یا توی اون؟!
YOU ARE READING
Another Love [L.S]
Fanfictionما غریبه هایی بودیم که به دوست ها و بعد بهترین دوست ها تبدیل شدیم، حالا یا میتونیم این عشق رو بپذیریم، یا دوباره به غریبه هایی تبدیل بشیم، ولی با هزاران خاطره... تو برای این عشق چقدر میتونی شجاع باشی؟! Cause love, is only for the brave :) ...