"Chapter fifteen"
سلاام :)
دلتنگتون بودم 🥲🖐شروع این بوک از شبی بود که بدترین حال رو داشتم
قرار شد غم وجودم تو کلمات رخنه کنه و بشه عشق دیگر، بشه another love :)چرخ روزگارمون چرخیده و چرخیده و چرخیده و من دوباره اینجا ایستادم، غمگین، خسته، صبور و ادامه دهنده.
پس میخوام دوباره بنویسم..
اینبار علاوه بر غم، میخوام از خشم بنویسم.این روزا بیشتر از هروقت دیگه ای مراقب خودتون باشین.
خودتون رو دوست داشته باشین.
مراقب عزیزاتون باشین :)🕊🤍_______________________________
《● برایان: چرا نمیذاری ببینمت...
لویی: نمیخوام.. نکن برایان..
با بغض میگم و دوباره نگاهم رو میدزدم...
برایان: هی قرار نیست اینجوری منو بکشی ها لویی...
نگاهم کن بذار نفس بکشم... چرا نمیذاری ببینمت لویی
باور کن کار ندارم فقط میخوام یه چیزیو چک کنم...لویی: نمیخوام ببینی ... نکن ... توروخدا بی ... لطفا
اشک میریزم و تو پشتت رو میکنی و توی خودت جمع میشی... صدای نفس های سنگینت رو میشنوم و میدونم که حالا تو هم داری گریه میکنی...
دست هام رو دور شکمت حلقه میکنم و از پشت بغلت میکنم...
لویی: گریه نکن برایان...
چرا گریه میکنی...
غمم میگیره وقتی گریه میکنی...توی گوشت میگم و تو بیشتر اشک میریزی...
تو چرا اشک میریزی قلب من؟!
حس میکنم داری پا به پای من درد میکشی...نمیتونم اینجوری... پس تسلیمت میشم...
لباسم رو درمیارم و پایین تخت میندازم...
دستم رو روی بازوت میگذارم و حالا میچرخی..هیچی نیست قلب من... هیچی نیست...
بلند میشی و من چه ساده بودم که فکر میکردم قراره اشک هات رو بند بیارم...دستت رو روی خراشی که روی سینه م تازگی داره میکشی و با نگاهی پر از سوال بهم خیره میشی..
دستم رو روی دست سردت میگذارم و از نگاهت فرار میکنم...
اینجوری نگام نکن برایان... اینجوری نمیتونم بهت دروغ بگم...
سرم رو بالا میاری و دستت روی چونه م میمونه...
بهت نگاه میکنم و با چشم هام بهت التماس میکنم ازم نپرسی... التماس میکنم ناراحت نباشی و فقط بیای کنارم بخوابی...جلوتر میای و میتونم به خوبی عطرت رو حس کنم..
نفس عمیقی از گردنت میکشم و اگر این آرامش نیست پس چیه؟!خم میشی و روی اون خراش ها که الان خون مرده شدن رو میبوسی...
برایان: اِی ام (AM) یعنی چی لویی؟!
کی اذیتت کرده؟!
YOU ARE READING
Another Love [L.S]
Fanfictionما غریبه هایی بودیم که به دوست ها و بعد بهترین دوست ها تبدیل شدیم، حالا یا میتونیم این عشق رو بپذیریم، یا دوباره به غریبه هایی تبدیل بشیم، ولی با هزاران خاطره... تو برای این عشق چقدر میتونی شجاع باشی؟! Cause love, is only for the brave :) ...